گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اردبیل در گذرگاه تاریخ
جلد سوم
فصل پنجم علما و دانشمندان اردبیل‌




اشاره

باید اظهار تأسف شود که از نام و شرح‌حال علمای قبل از اسلام اردبیل و نیز بیشتر دانشمندانی که در طول قرنهای متمادی بعد از ظهور اسلام از این منطقه برخاسته‌اند اطلاعی در دست نیست و اگر در بعضی از منابع موجود از عده‌ای از آنان ذکری بمیان آمده غالبا بنحو ایجاز صورت گرفته و یا بر سبیل مطالب اشارتی بدانها شده است.
ولی این بدان معنی نیست که در این خطّه باستانی، که قرنها مرکز سیاسی و اداری و علمی آذربایجان بوده است، عالم و دانشمندی نبوده و بدینجهت نام و نشانی از آنها باقی نمانده است. ما در گفتار هفتم دومین مجلّد این کتاب آورده‌ایم که مغان مرکز تربیت علما و روحانیان دین قدیم ایران بود و زردشت نیز یکی از آن روحانیان بشمار می‌آمد. او چون قول و فعل همسلکان خود را موافق اصول دیانت نیافت برای پیراستن کیش رایج زمان، از اوهام و ترّهات برخاست و آئین جدید را جانشین آن ساخت.
این مطلب، یعنی مرکزیت دینی قدیم در جوار اردبیل، می‌تواند موجد این فکر باشد که در آن ایام کسانی از سکنه این ولایت نیز در سلک روحانیان مذکور، اعم از مخالف زردشت یا طرفدار آئین وی، بوده با کسب دانش معمول روز، بنشر و اشاعه آن می‌پرداخته‌اند. امّا گذشت روزگار چنانکه از دیگران، نام و نشانی باقی نگذاشته، یادی از دانشمندان اردبیل نیز در تاریخ نگه نداشته است.
خوانندگان دانشمند می‌دانند که این ما نیستیم که دانشمندان آنعهد را در چهارچوب روحانیان دینی محصور کرده‌ایم بلکه علیرغم مراکز قدیم دانش، مثل یونان و اسکندریه و غیره، که از سی قرن پیش کانون بررسی‌های فلسفی و ریاضی و طبیعی بوده‌اند، در بیشتر کشورهای شرق میانه مثل ایران، مسائل دینی اساسی‌ترین
ص: 291
بخش دانش روز را تشکیل می‌داده و اگر تاریخ نام دانشمندانی را در این مناطق ضبط کرده است بیشتر از این عده بوده است.
بعد از هجوم اعراب بایران و تسلّط مسلمین بر آذربایجان نیز این روش ادامه داشت. با این تفاوت که اینبار تعلیم و تعلّم اصول و فروع دین جدید جایگزین مطالب و تعالیم کیشهای سابق گردید و نیز بجای آنکه این کار مختص بناحیه مغان شود تعلیم آنها در خود اردبیل آغاز گشت و چنانکه گفته‌ایم نخست «اهل عطا»، که قارئین قرآن مجید و مفسّرین و بیان‌کنندگان آیات و احکام کتاب مقدس آسمانی بودند، بدین شهر روی آوردند و حوزه‌های بحث و وعظ برپا داشتند.
کار اهل عطا زیاد طول نکشید چه از سکنه خود اردبیل کسانی پیدا شدند که با فراگرفتن معلومات جدید بمقام استادی رسیدند و نه‌تنها جانشین اساتید عرب گشتند بلکه بتدریج در این مسائل خود صاحب‌رأی و عقیده شدند و بدینطریق اداره مدارس جدید را نیز بر عهده گرفتند. صد حیف که از این عدّه هم اطلاعاتی در دست نیست و نامی از آنان در کتب تاریخ دیده نمی‌شود.
فقدان این اطلاعات فقر بزرگی از حیث موضوع این گفتار پیش آورده و بی‌توجّهی‌های گذشتگان، یا حوادث ایام، نه‌تنها تاریخ اردبیل بلکه تاریخ بیشتر نقاط ایران را از این رهگذر با تاریکیهائی مواجه ساخته است. ما برای آگاهی از اینقبیل دانشمندان اردبیل، بدین امید که ممکن است در ضمن مطالب برخی از کتب یا دائرة المعارفها و کتابهای انساب و رجال اشاره‌ای بدانها شده باشد، در سفرهای خود ببعضی از کشورهای اسلامی از جمله مصر، سوریه، مراکش، عراق و عربستان فرصت را غنیمت شمرده در کتابخانه‌های بزرگ رباط، قاهره، دمشق، بغداد، مکه و مدینه منوره، تا حدیکه می‌توانستیم بتحقیق پرداختیم ولی درباره آنها بخصوص در مورد قدما بمطلوب خود نرسیدیم و اگر بنام کسانی مثل حسین بن عمرو الاردبیلی یا واقد الاردبیلی بعنوان رواة تاریخ و غیره برخوردیم جز نام خالی هیچگونه شرح‌حالی از آنها بدست نیاوردیم. و بدینجهت آن مقدار از اطلاعاتی را که
ص: 292
غالبا از کتابهای فارسی یا تحقیق از مراجع مختلف کسب نموده‌ایم بترتیب حروف اول نام آنها در این گفتار عنوان کردیم بدین امید که بخواست خدا دانشمندانی از شهر ما، که در این عصر یا در آینده، در اینقبیل مطالب بتحقیق و بررسی خواهند پرداخت، با دسترسی بمآخذ وسیعتر توفیق بیشتری بدست آورند و نام کسانی را که علیرغم جنگ‌آوران و رزم‌افروزان، مورد غفلت یا نسیان و بی‌مهری تاریخ و تاریخنویسان قرار گرفته است زنده گردانند. و اینک آن اطلاعات:

آیت الحق ملا ابراهیم امامجمعه:

از علمای بنام اردبیل است. در سال 1207 هجری قمری در ولایت اردبیل متولّد شد. پدرش ملّا مهر علی و جدش ملا بهاء الدین از روحانیت تشیع اردبیل بوده‌اند.
او تحصیلات ابتدائی را در اردبیل گذرانید و در 13 سالگی برای ادامه آن باصفهان رفت. بیست و پنجسال در آنجا اقامت کرد و با اندوخته علمی وسیعی عازم زادگاهش گردید. در بین راه چند روز در تهران توقف نمود. و این اقامت مصادف با زمانی شد که فتحعلیشاه قاجار علمای پایتخت را برای بررسی و اعلام‌نظر درباره موضوعی دعوت کرده بود. او نیز جزو مدعوین در آن مجمع حضور یافت و اتفاقا نظرش در موضوع مورد سوآل برای شاه پسندیده‌تر آمد و قریه نوشهر، که در اردبیل بنام نوشار معروف است، از طرف شاه بدو داده شد.
ملا چندی در زادگاهش ماند و سپس برای تکمیل معلومات بنجف اشرف رفت و بر اثر سعی و کوشش در کسب معلومات در عداد مجتهدین دانشمند درآمد و بار دیگر باردبیل بازگشت و مرجع امور شرعی مردم ناحیه گردید. او عنوان امامت جمعه داشت و در مسجد اچدکان اقامه جماعت می‌کرد. مدرسش خانه‌اش بود که در قرب مسجد قرار داشت و چون تعداد طلاب رو بافزونی گذاشت و خانه برای پذیرفتن آنها کفایت نکرد تصمیم باحداث بنای بزرگ و زیبائی گرفت و مدرسه طلاب ملا ابراهیم را در سال 1267 هجری بنا نهاد. این مدرسه در 1352 خورشیدی نوسازی شد و باز بهمان نام مرکز تربیت دانشمندان مذهبی گردید.
ملا ابراهیم بعمران و آبادی علاقه داشت. از دریاچه «نوئور» که 24 کیلومتر تا
ص: 293
نوشهر فاصله دارد بدانجا آب آورد و قسمت اعظم اراضی بایر آنرا زیر کشت قرار داد.
روی رودخانه بالخلو پلی بست و در سمت شرقی آن، در جائیکه امروز بنام وی به محلّه ابراهیم‌آباد معروف است، در سال 1279 هجری مسجدی احداث نمود، این پل و مسجد با محله‌ایکه در آن قرار دارند امروز نیز بنام او به پل و مسجد و محلّه ابراهیم‌آباد شهرت دارد.
او قریب یکصد سال عمر کرد و حوالی سال 1307 هجری بدرود زندگی گفت.
پس از وی فرزند ارشدش مرحوم میرزا حاجی آقا امامجمعه شد و بعد از او حاج میرزا محمد صادق امامجمعه اردبیل گردید. از خدمات شخص اخیر نوسازی مسجد اچدکان بود که با هزینه شخصی خود آنرا انجام داد. مقبره خانوادگی آنها در حجره‌ای متصل بمسجد اچدکان قرار دارد.
ابراهیم بن محمد الاردبیلی:
«ابراهیم بن محمد الاردبیلی» ثم «الشماخی» از دانشمندان اسلامی در مذهب شافعی بوده است. بعد از حج سنه 864 در اول سال 865 هجری بقاهره رفته و چندین ماه در آنجا اقامت کرده است. مرد متدین و صاحب فضیلتی بوده و از حیث دیانت و دانش و تواضع در آنجا شهرتی یافته است. او بار دیگر بسفر حج رفته و با قافله الشامی بدانجا بازگشته است. او که هنگام ورود بقاهره حدود شصت سال داشته فتوی می‌داده و آثاری نیز داشته است.
پس از مدتی بولایتش برگشته و السخاوی گفته است که بعد از سال 877 دیگر از او خبری نبوده است.

شیخ ابراهیم قلعه‌جوقی:

«قلعه‌جوق» از قراء اردبیل است و مرحوم شیخ ابراهیم از آنجا برخاسته است. او پس از تحصیل مقدمات عازم نجف اشرف شد و تا آخر عمر کوتاه خود در آنجا ماند. بشهادت فضلاء همدوره‌اش از نبوغ علمی در فقه و اصول بهره وافی داشت و در جودت و ذکاوت کمتر نظیر او دیده شده است. در حوزه درس مرحوم آخوند خراسانی منحصربفرد بوده و با دقت نظری که داشته خود استاد را نیز متحیّر می‌نموده است. از تاریخ ولادت و وفاتش اطلاعی در دست نیست ولی تلمّذ وی در محضر آیت الله خراسانی زمان حیات ویرا، در
ص: 294
نیمه اول قرن چهاردهم هجری مشخص می‌نماید.
شیخ ابراهیم حاشیه‌ای بر رسائل شیخ انصاری نوشته که بسیار محققانه است و بچاپ نیز رسیده است.

ابن بزاز اردبیلی:

مؤلف کتاب معروف «صفوة الصفا» ست که بقول دانشمندان معاصر، یگانه مرجع مورخان در باب شیخ صفی الدین و پدران اوست و بگفته شادروان عباس اقبال کسانیکه درباره این قسمت از تاریخ مطالبی نوشته‌اند عموما از این کتاب بهره گرفته‌اند.
نام او «درویش توکلّی» و پدرش «اسماعیل بن محمد اردبیلی» است. در قرن هشتم هجری می‌زیسته و از مریدان شیخ صدر الدین موسی فرزند و جانشین شیخ صفی الدین بوده است. کتاب خود را بتشویق مرشد برشته تحریر درآورده و بعنوان «اسّس المواهب السنیه فی مناقب الصفویه» این اثر ارزنده تاریخی را از اوضاع و احوال اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری بجای گذاشته است. تاریخ تحریر این کتاب 759 هجری قمری یعنی 24 سال بعد از فوت شیخ صفی الدین بوده است. کتاب دیگری بنام «مکشف القلوب» نیز بدو منسوب است.
سید احمد کسروی معتقد است که در دوران شاه طهماسب اول صفوی در کتاب صفوة الصفا دست برده شده است تا نسب شیخ صفی الدین و آباء ویرا بحضرت امام موسی الکاظم (ع) برسانند و بدینطریق شیخ و اولاد او را «سید» گردانند.

ابن هلال اردبیلی:

او از دانشمندان «ناشناخته‌مانده» اردبیل است زیرا از شرح‌حال و تاریخ حیاتش خبری نیست ولی بنابر نوشته «تاریخ اردبیل و دانشمندان» کتابی بنام «معجون الاسرار الاطباء» از او باقی مانده است که نسخه‌ای از آن در کتابخانه مجلس شورایملی ایران موجود است.

ابو الحسن صدر الدین:

مؤلف تاریخ اردبیل و دانشمندان او را بنام «جمال الدین ابو الحسن صدر الدین اردبیلی» معرفی کرده و از مدرسین حوزه علمیه خراسان بشمار آورده است. از شرح‌حال و تاریخ حیات
ص: 295
و وفات او نیز اشارتی نرفته ولی از کتابی از وی بنام «اسرار الهدایه» نام برده شده است.
در یک مجموعه خطّی که بشماره 3448 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است قسمتی بعنوان «مقدمه اسرار الهدایه» بچشم می‌خورد که در آن مؤلف اسرار الهدایه را «جمال الدین بن مرحوم شیخ صدر الدین مدرس اردبیلی» نوشته و مطالب کتاب را در باب اصول دین مبین و فروع با فروغ امامت و معجزات ائمّه هدایت آئین عنوان نموده است.

ابو الحسن یعقوب بن موسی الاردبیلی:

نام او در کتاب «الانساب» تألیف «ابی سعید عبد الکریم بن منصور التمیمی السمعانی» آمده است. سمعانی که خود بسال 562 هجری درگذشته پس از اشاره باردبیل و موقعیت این شهر در آذربایجان و وجه تسمیه آن، می‌نویسد که از آنجا جماعتی از علما و محدثین برخاسته‌اند از جمله ابو الحسن یعقوب بن موسی الاردبیلی است که در بغداد ساکن بوده و از کسانی مثل «ابی زرعه رازی» نقل حدیث می‌کرده است.
یادآور می‌شویم که این ابی زرعه همان کسی است که هنگام مسافرت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) بخراسان، بیانات او را در جواب دانشمندان نیشابور، در اجتماع بسیار بزرگی که مردم آنشهر بعنوان دیدار امام ترتیب داده بودند، بآنان می‌رسانید.
در بعضی از تواریخ، مثل تاریخ بغداد آمده است که ابو الحسن مرد امین و موثقی بود و در مذهب شافعی از فضلا و فقها شناخته شده است در بغداد حوزه درس داشت و علوم اسلامی تدریس می‌نمود. مرگ وی در ماه ربیع آلاخر سال 321 هجری در آن شهر اتفاق افتاد و در آنجا دفن گردید.

ابو الفرج بن عبد الرحمن اردبیلی:

در قرن ششم هجری می‌زیسته و حوالی سال 550 درگذشته است. گویا در طب بویژه خواص گیاهان اطلاعات وسیعی داشته و «ابو حامد اندلسی» در سفر خود باردبیل، که از کوه سبلان نیز دیدن کرده، با وی ملاقات نموده است. نوشته‌اند که در این دیدار نوع گیاهان سبلان نیز موضوع گفتگو بین آنها قرار گرفته و در باب
ص: 296
علفهای زیان‌آور آن کوه تبادل نظرهائی گشته است.

ابو الفضل الاردبیلی:

«محمود بن احمد بن محمد الاردبیلی معروف به ابو الفضل اردبیلی» از دانشمندان قرن ششم هجری است. فقیه اصولی بود. در بغداد تحصیل علم کرده در نظامیه اشتغال داشت و سپس در مدرسه کمالیه تدریس نمود در جامع «القصر» بغداد حلقه مناظره ترتیب داد و هدایت علمی آنرا بر عهده گرفت. تفلیسی فوت او را بعد از سال 600 هجری گفته و برخی دیگر آنرا در سال 625 نوشته‌اند. درباره مرگ وی نوشته‌اند که او در چاه خانه‌اش سقوط کرد و بدینطریق درگذشت.

حاج میرزا ابو الفضل فضلی:

از علمای معروف نیمه اوّل قرن چهاردهم هجری است، در اردبیل بدنیا آمده و پس از تحصیل مقدمات بنجف اشرف رفته است. سالها در آنجا درس خوانده و با علاقه و پشتکاری که داشته از برجسته‌ترین شاگردان مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی شده است. او در نجف معروفیت خاصی داشت و رساله عملیه نوشت و مقلدان زیادی در آنجا و خطّه اردبیل پیدا کرد. پدرش از مالکان و ثروتمندان اردبیل بود و بدینجهت او علیرغم دیگران با پول پدر تحصیل و اعاشه کرد و از تصرف در وجوهات شرعی خودداری نمود و این مطلبی است که در کیفیت تحصیل و خدمات دینی و اجتماعی ارباب عمائم اثر می‌گذارد.
بر اثر درخواست مردم سرانجام باردبیل بازگشت و حوزه درسی وسیعی ترتیب داد و شاگردان زیادی تربیت نمود. مشغله مهمّ او تدریس و مطالعه و تألیف بود و جز برای اقامه نماز جماعت در مسجد قنبلان (تازه‌میدان)، کمتر از خانه بیرون می‌آمد. در زوایای وجودش روح عرفانی احساس می‌شد و برخلاف هم‌کسوتهای دیگر به شیخ صفی الدین ارادت می‌ورزید. این گفته نقل قول پسر منحصربفرد اوست که می‌گوید هرآنگاه که من کسالتی پیدا می‌کردم او شمعهائی را برای روشن کردن در مزار شیخ نذر می‌نمود و شنیدنی است که یکی از علمای معاصر اردبیل، که مرد وارسته‌ای است بنگارنده گفت
ص: 297
هروقت برای من مشکلی پیش آید قرائت سوره‌ای از قرآن مجید را برای آمرزش روح حاج میرزا ابو الفضل نذر می‌کنم و مقصودم را بدست می‌آورم.
فضلی در سال 1341 قمری بجوار رحمت حق شتافت و بعدها جنازه‌اش بنجف اشرف منتقل گردید و در سومین حجره دست چپ از در ورودی بزرگ صحن مطّهر حضرت علی (ع) بخاک سپرده شد. نظر بموقعیّت علمی و حرمتی که وی در نجف داشت از طرف آیت الله اصفهانی، زعیم وقت عالم تشیع و دیگر علمای بنام نجف در موقع وفات و هم در ایّام انتقال جنازه وی مجالس ترحیم متعددی برگزار شد و با ذکر مراتب علمی و فضائل اخلاقی از وی تجلیل گردید.
فضلی نوشته‌ها و تألیفات متعدّدی داشته که بعد از فوتش بازماندگانش آنها را نشناخته و حاصل یکعمر زحمات چنین دانشمند بزرگ را، که در گونیهائی گذاشته شده بود در نهر بالخلو ریخته به مسیر آب سپرده‌اند.

ابو ذرعه اردبیلی:

سمعانی در کتاب الانساب او را بنام «عبد الوهاب بن محمد ایّوب الاردبیلی» معرفی کرده گفته است که او شیخ و زاهد بود و روز یکشنبه پنجم ماه رجب سال 415 هجری در فارس رحلت نمود.
در برخی از کتابهای دیگر در شرح‌حال ابو ذرعه چنین آمده است که از دانشمندان و پارسایان اردبیل بود. عمر طولانی یافت و سفر بسیار کرد. در راه حجاز تا مدینه طیبّه با شیخ اجّل «ابو عبد اللّه محمد بن خفیف شیرازی» معروف به «شیخ کبیر» همسفر شد و پس از مراجعت از حجاز در شیراز اقامت نمود. او تمام اوقات خود را بموعظه و نصیحت مردم اختصاص داد و بقول «جنید شیرازی» در «شدّالازار»، روزهای جمعه در مسجد جامع شیراز و در سایر ایّام در خانه خود برای مردم سخن می‌گفت.
ابو ذرعه حیات خود را در آن شهر سپری کرده دعوت حق را لبیک گفت و در قبرستان «باغونیّه» در جوار «منذر بن قیس» بخاک سپرده شد. مؤلف دانشنامه تاریخ وفات او را 315 هجری نوشته است.
آرامگاه وی قرنها در شیراز باقی بود و شیخ صفی الدین دو قرن و نیم بعد از این تاریخ،
ص: 298
در سفریکه برای دیدن برادرش به شیراز رفت، اولین شب اقامت در آن شهر را در مقبره او گذرانید و در حالیکه مردم بقصد کفن‌ودفن او رفتند ویرا در آنجا زنده یافتند.
از وصایای ابو ذرعه بمردم است که عمر را از برای آزار مردمان نخواهید بلکه از برای استراحت ایشان بخواهید که ما را در طریقت غیر از این نیست که آزار کس نخواهیم و تا توانیم راحت کسان خواهیم و این مضمون همان است که بعدها حافظ شیرازی به قالب شعر درآورده و چنین گفته است:
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن‌که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست

شیخ ابو سعید اردبیلی:

از عرفای قرن سوم هجری و از مریدان «جنید بغدادی» است.
عارف والامقامی بود و شیخ صفی الدین در اوان جوانی در مزار او عبادت می‌کرد. قبر او هم‌اکنون در اردبیل و در اول کوچه معصومشاه باقی و به «پیر» معروف است. حمامی هم که از قدیم الایام در مجاورت این مکان دایر است باسم «حمام پیر» خوانده می‌شود.
آرامگاه شیخ ابو سعید در این چند سال اخیر شکل ظاهری خود را از دست داده و بطوریکه در مجلدات پیشین اشاره کرده‌ایم در مظانّ نسیان و ای‌بسا در آستانه از بین رفتن قرار گرفته است.

ابی الفرج اردبیلی:

«نور الدین فرج بن محمد ابن ابی الفرج الاردبیلی» از اردبیل برخاسته و پس از تحصیل مقدمات به دمشق رفته و در «ظاهریة البرانیّه» بتدریس اشتغال یافته است. پس از مدتی، تدریس در «ناصریه الجوانیّه» و «الجاروخیّه» را بر عهده گرفته و در ضمن آن با «شمس الدین اصفهانی» آشنائی و ملازمت یافته است.
او با همت و پشتکار بتصنیف و نوشتن پرداخته و «منهاج» البیضاوی را شرح کرده است. این شرح که در شش مجلد است بسیار عالی است. «ابن حجر» گفته است که او از لحاظ تحقیق بی‌نظیر بوده است. ابی الفرج ظهر روز دوشنبه 749 در جاروخیّه بمرض
ص: 299
طاعون درگذشته است.

آقا سید احمد مرتضوی:

پدرش آقا سید مرتضی از سادات خلخال بود و قسمت اعظم عمر خود را در اردبیل سکونت داشت. احمد بسال 1280 هجری قمری در نجف بدنیا آمد و در اوان جوانی همراه پدر بخلخال رفت و آنگاه که پدرش اردبیل را جهت سکونت خویش برگزید او نیز در معیّت وی بدین شهر آمد و بادامه تحصیل پرداخت. مقدمات و اوایل سطح را در این شهر فرا گرفت و برای ادامه تحصیل عازم مشهد گردید. در بیست و هشت سالگی در حالیکه بهره کافی از علوم عقلی و نقلی داشت بنجف اشرف رفت و سالیان دراز در محضر اساتید بزرگی مثل «شیخ حسن مامقانی»، «فاضل شربیانی» و «سید محمد فشارکی» کسب علم و ادب کرد و اجازه اجتهاد یافت.
او با نیل بدرجات عالی علمی زمان، و اجتهاد در مسائل فقهی باردبیل بازگشت و مرجع خاص و عام گردید. از آثار وی تقریرات استادش سید محمد فشارکی و حاشیه بر رساله «آسید کاظم یزدی» است. او عالمی باکیاست و فراستی بود و در ناامنی‌های اردبیل و حملات عشایر و غارت سکنه کمکهای مؤثری بمردم نمود و با تدابیر شایسته تا سرحد امکان از قتل نفوس بی‌گناه جلوگیری کرد.
آسید احمد در مسجدی که بنام او اکنون هم در اردبیل باقی است تبلیغ اسلام و تبیین احکام دین می‌نمود و مجالس وعظ او بمنزله کلاس درسی برای همه طبقات بشمار می‌آمد. مرگ او در سال 1353 هجری قمری مطابق 1313 هجری شمسی در اردبیل اتفاق افتاد و شادروان حاج بیوک آقا واهب‌زاده ماده تاریخ درگذشت او را در ابیاتی چنین سرود:
حق بود نیلی شود چرخ کبودچون فلک از دست ما درّی ربود
شنبه سه سیزده ذی حج بودسید احمد سوی جنّت رفت زود
ص: 300

ابو محمد جعفر بن محمد اردبیلی:

در نیمه اول قرن چهارم هجری می‌زیسته و از ارباب قلم و حدیث و ادب بوده است. سمعانی در کتاب «الانساب» درباره او می‌نویسد که ابو محمّد از «بصر اردبیلی» حدیث نقل می‌کرده و اضافه می‌کند که او حافظ قرآن بوده و در بغداد افاده می‌نموده است. او بسال 342 هجری برای تحصیل حدیث باصفهان سفر کرده و با دانشمندان آنجا مباحثاتی داشته است. «ابو نعیم اصفهانی» نیز اینچنین در حق وی گفته است که «ابو محمد حافظ و مفید بغداد از بصر اردبیلی مرا حدیث گفت ... انّ النّبی (ص) قال لبیّک بحجّة و عمرة معا».

ابو نصر جنید اردبیلی:

«فلک الدین ابو نصر جنید بن اسماعیل بن علی بن اسماعیل ملقب به الرئیس» در ربیع الاول سال 535 هجری قمری تولّد یافته است. او از شعراء و دانشمندان زمان خود بوده و در سال 606 هجری بقصد حج به مکّه مشرّف گشته است. در مراجعت از این سفر بوده است که چندی در بغداد توقف نموده با دانشمندان آن مرکز علمی حشرونشری یافته است.
نوشته‌اند که «ابو عبد اللّه دبیشی» در تألیف خود گفته است که با ابو نصر در بغداد ملاقات کرده و اشعاری از او یادداشت نموده و ضمن این شعرها قسمتی از اشعار «ابن تمیم بن سعد مصری» را هم از وی شنیده است.

ابو هشیم بن حمدون الاشحی:

سمعانی در کتاب «الانساب» ضمن اشاره بدانشمندان اردبیل از «ابو هشیم بن حمدون الاشحی» نیز جزو آنها نام برده است. جای تأسف است که از حالات شخصی و تاریخ حیات و ممات و خصوصیات علمی و اجتماعی او، همچون بسیاری از دیگران، مطلبی در این قبیل مآخذ دیده نمی‌شود و تنها در حق وی بدین جمله اکتفا گشته است که از رواة قرون اولیّه اسلامی بشمار می‌آمده است.

اسماعیل اردبیلی:

از دانشمندان قرن هشتم هجری است و پدرش «احمد بن محمد البدری الاردبیلی» نام داشته و بنوشته «کشف المظنون» کتابی بنام «انیس القلوب و غایت المطلوب» در
ص: 301
ادعیه و اذکار تصنیف کرده و در سال 753 هجری آنرا در مسجد الاقصی بپایان رسانیده است.

الیاس اردبیلی:

در قرن دهم هجری می‌زیسته و خال یعنی دائی مقدس اردبیلی بوده است. در علوم مختلفه، بویژه در ریاضی و نجوم و هندسه ید طولائی داشته و خود مقدس، بنا بنوشته تاریخ اردبیل و دانشمندان در «زبدة البیان»، در جائی که از قبله سخن می‌گوید عقیده او را در باب ستاره جدی اظهار کرده افزوده است که او یعنی الیاس در عصر ما در علم هیئت بی‌نظیر است. الیاس بدعوت «همایون تیموری» به هندوستان رفته و در آنجا مورد اکرام و احترام قرار گرفته است. نوشته‌اند که او در هند ضیاع و عقار و رتبت و مقامی بدست آورد و مورد حقد و حسد قرار گرفت و بدینسان در اواخر عمر مجبور بمراجعت بزادگاهش گشت و در آنجا زندگی را بدرود گفت.

الهی اردبیلی:

«کمال الدین حسین بن خواجه شرف الدین عبد الحق» متخلّص به «الهی» در سال 870 هجری در اردبیل دیده بجهان گشود. پس از تحصیل مقدمات با مساعدت «سلطان حیدر صفوی» به شیراز و خراسان سفر کرد و نزد دانشمندان بزرگ زمان مثل «جلال الدین دوانی»، «امیر غیاث الدین شیرازی» و «امیر جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه» تکمیل فضائل نمود. مدتی نیز در هرات به ندیمی «امیر علی شیرنوائی» و شاهزاده «غریب میرزا ولد سلطان میرزا» گذراند و پس از درگذشت این شاهزاده بسال 902 هجری بآذربایجان مراجعت کرد.
او پس از بازگشت باردبیل در حظیره شیخ صفی الدین قدس سرّه بتدریس و تعلیم علوم و معارف پرداخت و سرانجام در سال 940 هجری، که بیش از هفتاد سال داشت در
ص: 302
این شهر بدرود زندگی گفت و در آنجا دفن گردید.
الهی دانشمند والامقامی بوده و گویا در علوم عقلی و نقلی در عهد خود بدیل و نظیری نداشته است. بیش از سی جلد کتاب و رسائل و تعلیقات و حواشی بزبانهای فارسی و عربی و ترکی نوشته و اول کسی در تاریخ ایران است که در مذهب تشیع بزبان فارسی کتاب شرعیات برشته تحریر درآورده است و این کار بنوشته «تفسیر شاهی» بامر شاه طهماسب اول صورت گرفته است. زبده تألیفات او عبارت از «تاج المناقب فی فضائل الائمّه» و «منهج الفصاحه فی شرح نهج البلاغه» می‌باشد که هردوی آنها را بنام شاه اسماعیل اول صفوی نوشته است.
او رساله «اثبات الواجب» محقق دوانی و «تهذیب الاصول» علامّه و «اشکال التأسیس» سمرقندی را شرح کرده و مجموعه «مهج الدعوات» سید بن طاووس را بفارسی ترجمه نموده است. ماده تاریخ شرح اثبات الواجب او «اثبات واجب» است که بحساب ابجد 916 هجری می‌شود.
از آثار دیگر الهی «المحاکمات بین طبقات» و حواشی و تعلیقات بر هریک از شروح «هدایه» و «مواقف» و «شروح شمسیّه» و «مطلع» و «شروح تذکره چغمینی» و رساله «بیست باب» خواجه و «تحریر اقلیدس» است. بعلاوه رساله‌ای بزبان فارسی در علم قیافه تدوین کرده و رساله دیگری بزبان ترکی در باب امامت تألیف نموده است.
قرآن مجید را بزبان فارسی و عربی تفسیر کرده و قسمت فارسی آنرا در چند مجلّد بپایان آورده است ولی عربی آن از سوره بقره تجاوز ننموده است. مؤلف «ریاض
ص: 303
العلما» باین قسمت اشاره کرده گفته است که این تفسیر (یعنی قسمت عربی) از سوره فاتحه و آیاتی از سوره بقره تجاوز نکرده و من، یعنی مؤلف ریاض العلماء، آنرا بخطّ الهی در اردبیل دیده‌ام. از نوشته این مؤلف در جای دیگر چنین برمی‌آید که الهی تفسیر را به شعر درمی‌آورده است زیرا اشاره کرده است که آنچه او از تفسیر مذکور دیده تقریبا بالغ بر ده هزار بیت بوده است.
مؤلف «دانشمندان آذربایجان» نیز نوشته است که از اشعار الهی قریب دو هزار بیت جمع‌آوری شده است. رباعی زیر که روح عرفانی الهی در آنها متجلی گشته است در کتاب مزبور بعنوان نمونه از اشعار وی نقل شده است:
ای گشته ز ذات خود هویدا چون نورذرّات جهان ز نور تو یافت ظهور
کنه تو ز دانش خردها مستوروجه تو ز ادراک نظرها همه دور
الهی گلشن راز شیخ شبستری را بفارسی شرح کرده و صاحب ریاض العلما گفته است که آنرا بخط خود وی در اردبیل دیده است. تاریخ تحریر این شرح سال 908 هجری می‌باشد. خود الهی در ماده تاریخ اتمام کتاب گفته است:
شده تاریخ اتمامش چو روشن‌زده عقلش رقم از «شرح گلشن»
خداوندا اسیر توست الهی‌ندارد آبرو جز روسیاهی
پناهی نیستش جز فضل عامت‌نخواهد از سخن جز ذکر نامت.
او از اساتید خود اجازات علمی، که بمنزله دانشنامه‌های دانشگاهی و «آکادمی» های علمی امروز بوده است، دریافت داشته و منجمله علّامه دوانی در پشت کتاب «شواکل الحور فی شرح هیاکل النور» که از تألیفات خود اوست، درباره الهی چنین نوشته است:
«قرء علی المولی السید الفاضل البارع جامع الفضائل، مرضی الشمائل الساعی فی تکمیل نفسه، بجدّ حدید و ذهن جدید و طبع سدید، جلال الملّة و السعاده و الفضیلة و الفطانه و الدین حسین الاردبیلی، اسبغ الله تعالی فضائله، و ایّد بین الاقران شمائله، هذا الکتاب المسمّی شواکل الحور فی شرح هیاکل النور، من تصانیفی، قرائة دالّة فطانته و رزانته و ذکائه و متانته، فاستجاز فی روایته و روایة سایر ما یجوز لی روایته من الکتب
ص: 304
فی العلوم، کل ذلک بالشرایط المعتبره ... و کتبه الفقیر الی اللطف الرحمان، ابو عبد الله محمد بن اسعد بن محمد المدعو بجلال الدین الدوانی، فی رابع عشر اول جمادی سنه اثنین و تسعین و ثمانمائه».
این اجازه در 22 سالگی الهی صادر شده و حکایت از مراتب هوش و لیاقت و کوشش وی در سنین جوانی می‌نماید. او بعد از این اجازه، از دانشمند معروف دیگر زمان یعنی «امیر جمال الدین عطاء اللّه بن فضل اللّه الحسینی الاشتکی شیرازی» نیز اجازه‌ای کسب کرده است که مؤلف «الذریعه» تاریخ آنرا 24 ذیقعده 899 هجری نوشته است.

ام کلثوم اردبیلی:

در کتاب «الضوء الامع لاهل قرن التاسع» از بانوئی بنام «ام کلثوم بنت البرهان ابراهیم بن احمد بن محمد بن احمد الاردبیلی المکی» سخن بمیان آمده و السخاوی در حالات وی نوشته است که الفارسی او را بانوئی با تدین و خیّر گفته است. مرگ ام کلثوم در ماه شوال 814 در مکّه رخ داده و در «المعلّاة» دفن شده است.

درویش امیر اردبیلی:

ادیب دانشمند و فاضل جلیل القدری بوده است. در قرن یازدهم هجری می‌زیسته و از علمای دوران شاه عباس صفوی و جانشینان او بشمار می‌آمده است. او هنگام تحویل سال 1099 هجری که مطابق با ماه رجب بوده است مقارن صبح بدرود زندگی گفته است.
ص: 305
اویس اردبیلی:
«اویس بن محمد» پدر «ظهیر الدین کبیر» از قضات اردبیل است که پنجاه سال در این شهر مسند قضا داشته است. او علاوه بر قضاوت طبیب و مدرس نیز بوده و در حوزه علمیه اردبیل تدریس می‌کرده است. طبع شعر هم داشته و صاحب «الذریعه» بدیوان شعر او اشاره کرده است. در کتاب «سخنوران آذربایجان» بدون آنکه بتاریخ حیات و ممات یا شرح‌حالش اشاره شود ابیات زیر، که گویا از قصیده‌ای در مدح یکی از امراست، بعنوان نمونه‌ای از اشعار او ذکر گردیده است:
زهی امیر فلک رتبت و ملک اطوارزمان احاطت و دریا درون و کوه قرار
اثیر رفعت و کان طینت و زلال اثرهوا لطافت و آتش نهیب و ارض وقار

بابا قلی اردبیلی:

بنوشته تاریخ اردبیل و دانشمندان در طریقت و عرفان مقام والائی داشته و از رجال قرن هفتم هجری بشمار می‌آمده است. رهبر عرفانی او «بابا حسن» رئیس المشایخ العظام بود که در سال 610 هجری در تبریز درگذشته است. بابا حسن از آنجا که بتربیت هفتاد و دو «بابا» در طریقت و تصوف توفیق یافته بود از اینرو او را «بابای هفتاد و دو بابا» می‌گفته‌اند، خود او از مریدان «اخی فرج زنجانی» بوده است که در نیمه اول قرن پنجم هجری می‌زیسته و بسال 457 درگذشته است.

بانو باغبان:

این بانو در عهد شیخ صفی الدین می‌زیسته و بزبان آذری سخن می‌گفته است. این بزاز در صفوة الصفا نام او را «طالبه» نوشته و آورده است که او به شیخ ارادات می‌ورزید و سخت علاقمند بود که مورد مهر و عنایت مراد خود باشد ولی مدتی در این آرزو سپری شد و شیخ از او یادی نکرد. روزی کاسه صبرش لبریز گشت و رباعی زیر را خطاب به شیخ انشاء نمود:
دیره کین سر بسودای ته کیچی‌دیره کین چش چوخونین اسره‌ریچی
ص: 306 دیره سر باستانه اچ ته دارم‌خووه‌نه‌واجی کوور بختی چو کیچی
آنگاه سبزی و تره از باغ چیده وسیله پسرش خدمت شیخ فرستاد. پسر هدیه مادر را بحضور شیخ آورد و رباعی فوق را نیز از قول وی خدمت او خواند. شیخ گفت بمادرت بگو که تو سبزی و تره بی‌وزن می‌فروشی بااینحال من چگونه از تو یاد نمایم.

شیخ باکیر اردبیلی:

مؤلف تاریخ اردبیل و دانشمندان از او بعنوان یکی از صوفیان والامقام «سلسله قادریه» یاد کرده است که در حلب سکونت داشته و با «شیخ محمد کواکبی» که در قرن یازده هجری می‌زیسته است مأنوس بوده است. شیخ باکیر حوزه علمی نیز داشته و شاگردان برجسته‌ای تربیت کرده است که «ابو بکر و لیواتی مصری حلبی» از جمله آنها بوده است.

برهان اردبیلی:

او از سخنوران آذربایجان بوده و نیکو شعر می‌سروده است.
شرح‌حال و حیاتش در جائی ذکر نشده ولی در کتاب دانشمندان آذربایجان این رباعی بنام او ضبط گشته است:
بیاد روی تو آهم چو باد گلبیز است‌ببوی زلف تو دود دلم سحرخیز است
پی شکست دل ماست چشم غمّارت‌مگر شکست دل ما شکست پرهیز است

بزمی اردبیلی:

از شعرای بلندپایه قرن دهم هجری است که از اردبیل برخاسته و بیشتر عمر خود را بسیاحت و تجارت گذرانیده است. مدتی در هند سکونت گزیده و از آن دیار بقصد ادای وظیفه دینی به حج رفته است. او سه سال در مکه اقامت کرده و از آنجا از راه دریا بعراق آمده و
ص: 307
گردش‌کنان بکاشان رسیده است. چندی در آن ولایت ماندگار گشته و سرانجام بزادگاهش اردبیل مراجعت نموده است. هنوز مدتی در این شهر نمانده بود که سودای سفر به روم به سرش افتاده بتهیّه مقدمات این سفر پرداخته است اما این سفر هرگز صورت نگرفته و بزمی قبل از حرکت بوسیله کسان خود بقتل رسیده است. نوشته‌اند که او مال و مکنت زیادی داشت و کسانش برای تصرف آنها قصد جان وی کرده شبانگاهی بسراغش رفته او را در اطاقش خفه نموده‌اند.
بزمی از ظرفای عهد خود بوده و بروشنی طبع و لطافت گفتار و سرعت انتقال ذهن شهرت داشته است. در ظرافت حال او گفته‌اند که همواره حکایات غریبه بر زبان آوردی و با حسن رفتارش همه را مجذوب خود ساختی. ابیات زیر نمونه‌ای از اشعار اوست:
عالم همه پوست آمد و مغزش دوست‌منصور چو مغز دید بگذشت ز پوست
از هرچه نه اوست درگذشتن نه نکوست‌نامردی اگر نگذری از هرچه نه اوست
خوش آنروزیکه پابوست من بیچاره می‌کردم‌تو دامن می‌کشیدی من گریبان پاره می‌کردم
قتل بزمی را بسال 987 هجری نوشته‌اند.

بشیر بن حامد اردبیلی:

از دانشمندان قرن 6 و 7 هجری است. در سال 570 هجری در اردبیل بدنیا آمد. در علوم دینی از دانشمندان زمان بود و فتوی می‌داد و در اجرای احکام نظارت می‌نمود. در نظامیّه بغداد از علمای طراز اول بشمار می‌آمد. تفسیری در چندین جلد تصنیف کرد و در آخر عمر به مکّه معظمه رفت و در آنجا مجاورت اختیار نمود و تا پایان زندگی در آن شهر ماند. سرانجام در سوّم ماه صفر سال 646 هجری در آنجا بدرود حیات گفت. مؤلف دانشمندان آذربایجان نام او را، به نقل از طبقات الشیعه، «بشیرین حامد بن یوسف بن سلیمان بن عبد الله الامام نجم الدین ابو النعمان الهاشمی الجعفری التبریزی» نوشته است.
ص: 308

بقائی اردبیلی:

مؤلف دانشمندان آذربایجان او را از قضات اردبیل نوشته است و بدون اشاره بشرح‌حال یا تاریخ حیات و مماتش گفته است که اشعار وی بزبان ترکی بوده است.

بیضای اردبیلی:

مرحوم میرزا صادق متخلص به بیضا از شعرای معاصر اردبیل است. او شغل تجارت داشته و به وارد و صادر کردن پوست بره اشتغال می‌ورزید. طبع شعر قوی و مطالعات زیادی داشته است. اشعارش غالبا بزبان ترکی و در مدایح و مراثی اولیای دین و خاندان امامت شیعیان است. در گفته‌هایش ذوق عرفانی بچشم می‌خورد. مجموعه اشعار وی تدوین نگردیده و بگفته یکی از نوادگانش خود بیضا در ایام بیماری مشرف بموتش سروده‌هایش را که با مرکب نوشته بوده است در ظرف آبی ریخته و شسته است بااینحال جسته‌گریخته از اشعار او در جنگها و یادداشتهای دیگران باقی مانده است. دو بیت زیر نمونه‌ای از اشعار ترکی اوست.
قضا کاتبلری دنیا اوین غمخانه یازمشلارفراغت ایسته سه هرکس اونی دیوانه یازمشلار
خلیله حکم اولوندی تا که اوغلون گسمه قربانی‌بوقربانی ازل گوندن شه مردانه یازمشلار
ما برای بدست آوردن شرح‌حال و تاریخ دقیق حیاتش از بازماندگان او استعلام کردیم ولی نتیجه نگرفتیم.

تاج اردبیلی:

«احمد بن عبد الله ابن عوض بن محمد الشهاب ابن الجلال ابن التاج اردبیلی الشیروانی القاهری» برادر بدر محمود است
ص: 309
که به ابن عبید الله شهرت دارد. در ماه صفر 791 هجری در قاهره بدنیا آمده مذهب حنفی داشته و بنا بنوشته طبقات السنیه و الضوء الامع، دوران تحصیلش کم بوده و بدینجهت در مسائل فقهی عمیقا وارد نبوده است. کتاب طبقات السنیه فی تراجم حنفیه می‌نویسد که او تعلّم زبان ترکی کرد و بدانطریق در دستگاه دولتی تقربّی یافت. مردی خوش‌سیما و نیک‌صورتی بود و پس از «تفهنّی» در حکم از او نیابت نمود. تاج بگفته برادرش، «النافع» را از حفظ داشت و در «ایتمشیّه» آنرا تدریس می‌کرد. او در اواخر عمر به بیماری اسهال خونی گرفتار شد و در دهه سوم ماه رمضان سال 844 هجری با قولنج از دار دنیا رفت.

تاج الدین اردبیلی:

از دانشمندان معروف قرن هشتم هجری است که در فقه شافعی و ادبیات عرب و علوم عقلی و نقلی معروفیت داشته و از بزرگان عصر خود بشمار می‌آمده است. از مفتیان و مدرسان جلیل القدر بغداد و قاهره، دو مرکز علمی اسلامی آنعهد بوده و یکی از ائمّه علمای زمان خویش، در همه رشته‌های علمی معاصر، محسوب می‌شده است. مقام علمی او تا بدان مرتبه رسیده که به «شیخ العلما» شهرت یافته و در رحلتش بزرگان و فضلای وقت اشعار و مراثی زیادی سروده‌اند. از اساتید معروف او «علی النظام طوسی»، «برهان الدین عبد الله» و «جمال الدین شیرازی» را نام برده‌اند.
تاج الدین تألیفات زیادی داشته و کتاب بزرگی در احکام گرد آورده است. او «علوم الحدیث» ابن الصلاح را تلخیص کرده و نیز با استخراج و تفکیک احادیث کتاب «المیزان شمس الدین ذهبی»، آنها را در بابهای جداگانه مرتب نموده بصورت روشنی درآورده است. مجموعه‌های دیگری نیز در تفسیر و علم حدیث و اصول تدوین کرده و بر کتاب «الحاوی» محمد بن زکریای رازی و نیز بر «شرح کبیر» حواشی مفیدی نوشته است.
او در هفدهم رمضان سال 746 هجری در قاهره درگذشته است. در کتب تاریخ او را
ص: 310
بنام «الشیخ الامام علی بن عبد الله بن ابی الحسن بن ابی بکر اردبیلی» نوشته‌اند.

تاج السعیدی اردبیلی:

علّامه «سید محمد بن ابی سعید الحسینی الاردبیلی» معروف به «امیر ابو الفتح» از دانشمندان معروف قرن دهم هجری است. قسمت بزرگی از دوران تحصیلی او در ماوراء النهر بوده و با کسب علم از محضر مولانا «عصام الدین» در حکمت و علوم عهد بمقام کمال رسیده است.
تاج آثار گوناگون و باارزشی از خود بجای گذاشته و مخصوصا کتب معروف زمان خویش را حاشیه نوشته است که از جمله آنها حاشیه بر «کبری»، حاشیه بر «آداب بحث مجهول مطلق»، حاشیه بر «تهذیب منطق»، حاشیه بر «کنز العرفان»، حاشیه بر «تهذیب اصول فقه»، حاشیه بر «میزان الادب» و بالاخره حاشیه بر «مطالع» و نیز رساله‌ای در اصول فقه را نام برده‌اند. تاج السعیدی در پایان زندگی در اردبیل اقامت گزیده و بسال 676 هجری بموت فجاه در زادگاهش بدرود زندگی گفته است.

تزریقی اردبیلی‌

تزریق صنعتی از صنایع بدیع شعر بحساب می‌آید. این امر در زمان صفویه پیدا شده و رایج گردیده است و بقراریکه نوشته‌اند تزریقی اردبیلی پیشوای این سبک بوده است.
تزریقی از اردبیل برخاسته و بعدها به «شماخی»، در آذربایجان کنونی شوروی رفته و در آنجا زندگی می‌کرده و شغل دلّالی داشته است. او شعرهای بی‌مزّه می‌گفته و نوشته‌اند که از گفته‌های وی یک بیت در «تحفه سام میرزا» و 24 بیت در «خلاصة الاشعار تقی کاشانی» نقل شده است.
بعد از تزریقی کسان دیگری نیز در این سبک شعر گفته‌اند و سام میرزا در نوشته‌های خود «سیمای مشهدی» را از آنجمله ذکر کرده است. گفته‌اند که سیما در هرساعت بالغ بر یکهزار بیت با این سبک شعر می‌سروده است ولی این گفته اغراق‌آمیز بنظر آمده است زیرا مشکل است که آدمی بتواند در هر 5/ 3 ثانیه بلادرنگ یک بیت، ولو بی‌معنی، شعر بگوید. خود تزریقی که بوجودآورنده این سبک شناخته‌شده است گویا در هرساعت بیش از یکصد بیت نمی‌توانسته است بسراید. دو بیت زیر نمونه‌ای از
ص: 311
سروده‌های وی می‌باشد:
دل صدپاره مرا از غم گل پیرهنی است‌خنده تلخ من از گریه شیرین دهنی است.
روم در پشته کوهی چو اشتر خار می‌بینم‌ز شادی بشکفم چون گل که در گلزار می‌بینم
یکی از شعرای این سبک «طرزی» نام داشته و این یک بیت نمونه‌ای از شعرهای وی ضبط شده است.
بطرز طرز طرزی طرز طرزیدن نه تزریق است‌که طرزیدن بطرز طرز طرزی محض تزریق است

ثانی صفوی:

مؤلف کتاب «سخنوران آذربایجان» آنعده از سلاطین و شاهزادگان و بزرگان صفوی را، که ذوق ادبی داشته و اشعاری سروده‌اند، در عداد ادبای اردبیل نوشته است و شاه عباس دوم از جمله آنها می‌باشد. او پسر شاه صفی است و شهرت ادبیش «ثانی» بوده است. بسال 1042 هجری در قزوین تولد یافته و بعد از سی و شش بهار در خسروآباد مغان درگذشته و در جوار حضرت معصومه (ع) در قم دفن شده است. او در زمان سلطنتش بعمران و آبادی توجه خاصی داشته و در بقعه شیخ صفی الدین هم بناهائی کرده است که تالار بزرگ چینی‌خانه از جمله آنهاست.
ثانی علاوه بر طبع شعر در امر حساب و محاسبات نیز ورود کامل داشته و در حاشیه احکام و ارقامی که برای ملاحظه یا تصویب وی داده می‌شده نظریات و ایرادات دقیقی می‌نوشته است. ابیات زیر را نمونه‌ای از اشعار او ذکر کرده‌اند:
بیاد قامتت در پای سروی گریه سرکردم‌چو مژگان برگ برگش را بخون دیده‌تر کردم
ص: 312 از هجر توام دو دیده خون می‌گردداحوال توام بی‌تو زبون می‌گردد
ای دوست اگر ترا به‌بیند ثانی‌برگرد سرت ببین که چون می‌گردد

جمال الدین اردبیلی:

مؤلف کتاب دانشمندان آذربایجان «مولانا قاضی جمال الدین اردبیلی» را از معاصرین شیخ صفی الدین نوشته ولی از زندگانی و شرح‌حال و فضایل علمی و اخلاقی او مطلبی عنوان نکرده است. همچنین از شخصیت دیگری بنام «ملک القضاة محمد بن عبد الغنی معروف به جمال الدین اردبیلی» یاد کرده است که از فضلای قرن هفتم هجری و از مشاهیر نحویین و ادبا بوده است و این همان دانشمند معروفی است که بر کتاب «الکشاف عن الحقایق التنزیل» زمخشری و نیز بر «انموزج» وی شرح و حاشیه نوشته و نوشته‌های وی در حوزه‌های علمی امروز نیز با ارزندگی خاصی مورد استفاده می‌باشد. مخصوصا شرح انموزج او یکی از کتب متداول در مدارس علوم دینی است و این کتاب چندین بار در ایران بچاپ رسیده است. اردبیل در گذرگاه تاریخ ؛ ج‌3 ؛ ص312
ک القضاة سه سال قبل از ولادت شیخ صفی الدین، یعنی در سال 647 هجری بدرود زندگی گفته است.

جمال الدین یوسف بن ابراهیم اردبیلی:

«جمال الدین یوسف بن امام عز الدین ابراهیم اردبیلی» هم از دانشمندان این ولایت است که در مذهب شافعی از فضلای والامقام بشمار می‌آید. او در قرن هشتم هجری زندگی می‌نمود و کتاب معروفی بنام «الانوار لاعمال الابرار» در فقه شافعی تصنیف کرده که مورد علاقه علمای بعد از وی بوده است. دانشمندان بزرگ بر این کتاب تعلیقات زیادی نوشته‌اند و نوشته جلال الدین دوانی، که از فضلای معروف اسلامی است معروفتر از تعلیقات دیگر می‌باشد. جمال الدین در سال 799 هجری دعوت حق را لبیک گفته و
ص: 313
کتاب الانوار او در سنوات اخیر و منجمله سالهای 1310 و 1328 بچاپ رسیده است.

جنونی اردبیلی:

از سخنوران قرن دوازدهم هجری است. مردی ادیب و شاعر بوده و در غزل و ترجیع‌بند و قصیده و رباعیات توانائی قابل تحسینی داشته است. در 1107 از گفته‌های خود دیوانی تنظیم نموده که بنا بنوشته «الذریعه» حاوی 3254 بیت شعر می‌باشد و مؤلف الذریعه آن دیوان را، منضم بیک جنگ‌نامه ترکی در کتابخانه «سلطان القرائی» در تبریز دیده است. جنونی این دیوان را با این بیت:
چه از خلوت بصحرا جلوه‌گر شد حسن بی‌پروابسر هرذرّه را سودای شور و عشق شد پیدا
آغاز کرده و با این بیت بپایان رسانیده است:
جنونی محو روی دلستان خود چه می‌داندکه مجنون است می‌آید برش یا می‌رود لیلا

حاجی اردبیلی:

دانشمندی باذوق و شاعری منقح و خوش‌طبیعت و عالی فکرت و با متانت بوده ولی از شرح‌حال و تاریخ حیاتش اشارتی نرفته است. این بیت بدو منسوب است:
دارد آندم سرما ترک پری‌پیکر ماکه بفتراک خود آویخته باشد سرما

حالی اردبیلی:

مرحوم حاج میرزا محسن فرزند آخوند ملا حسنعلی معروف به «عماد الفقرا» و متخلص به «حالی» از فضلا و دانشمندان معاصر اردبیل است. وی حوالی سال 1285 هجری در اردبیل متولد شد و نزدیک به هشتاد و هشت سال عمر کرد. در اواخر حیات در کربلا مجاور گردید و بسال 1333 خورشیدی در آن شهر وفات یافت. خط خوبی داشت و بدین‌سبب به «خوشنویس» مشهور گشت. از اقطاب سلسله ذهبیه بشمار می‌آمد و در شایسته‌ترین مراحل زهد و تقوی بسر می‌برد. غالبا نیز قائم اللیل و صائم النهار بود.
ص: 314
حالی در ادبیات فارسی و عرب اطّلاعات وسیع داشت و در فقه و حکمت و عرفان از اساتید بزرگ بشمار می‌آمد. در اوایل عمر مکتبی در اردبیل دایر کرد و بتربیت علمی و ادبی جوانان پرداخت ولی بعدها حوزه درسش بمدارج عالی علمی و دروس عقلی و نقلی اختصاص یافت. تألیفات متعددی داشت که برخی از آنها با خط خود وی باقی است و کلا در خانقاه احمدیّه شیراز، که خانقاه مرکزی سلسله ذهبیه است، نگهداری می‌شود. از آنجمله: «بصائر الدرجات»، «ترجمه انوار الولایه»، «ترجمه عشقیه»، «ترجمه فصل الخطاب»، «تمییز المشرب»، «سخنان کوتاه حضرت علی ع»، «حاشیه بر گلشن راز»، «آیات الرجعه»، «شرح صیغ العقود»، «رساله‌ای در تصوّف»، «دیوان حالی مشتمل بر سروده‌های خود او» و بالاخره «دیباچه منظومی بر سبع المثانی نجیب الدین رضا» می‌باشد. و چند بیت از آن دیباچه چنین است:
بعد بسم الله حمد آغاز شددرگه لطفش بما چون باز شد
آن مؤید بر فقیران خدافیض‌بخش و نامور از اولیاء
اصلش از تبریز جای سه نجیب‌خاک شمس الحق آن دلرا طبیب
سالکی روزی ز تبریز ارمغان‌نسخه‌ای آورد از سبع المثان
محسن حالی که شد نامش عماددر طریق از پیرو سلطان رشاد
پنج نسخه کرد از رویش قلم‌از برای سالکان خوش شیم.

شیخ حبیب ایردیموسی:

از فقهای بزرگ نیمه اول قرن چهاردهم هجری است. از قریه ایردیموسی، در جوار قریه سرعین برخاسته و بر اثر تلاش و پشتکار، از بزرگان فضلاء حوزه علمیه نجف گشته است. در حوزه درسی آخوند خراسانی از برگزیده‌ترین دانشجویان بشمار می‌آمده و مراتب فضل و کمالات وی مورد مدح و ستایش معاصرینش بوده است. خود رساله عملیه داشته و مقلدین زیادی در عراق پیدا کرده است. تا آخر عمرش در نجف مانده و هم در آنجا درگذشته است. تاریخ ولادت و وفاتش بر نگارنده معلوم نگشت ولی دوره شهرت و معروفیتش در ثلث دوم قرن چهاردهم هجری بوده است.
بزعم برخی از علما کتاب معروف «حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری» که منتسب به
ص: 315
مرحوم آسید کاظم طباطبائی است تألیف شادروان آشیخ حبیب می‌باشد و او این کتاب را بامر مرحوم طباطبائی تألیف کرده است ولی بعدا کتاب بنام خود طباطبائی معروف گشته است.

حجابی اردبیلی:

از این دانشمند شرح‌حال و تاریخ حیات در مراجعی که نگارنده در اختیار داشت دیده نشد جز آنکه یک دوبیتی از اشعار او نمونه آورده نوشته‌اند که طبیعت شیرین و بامزه‌ای داشت و اشعارش نیز وزین و شیرین بود.
آن دوبیتی چنان است:
همصحبت غیر ای بت خودکام نگردی‌ای آهوی وحشی بکسی رام نگردی
با مردم بدیار شدی نیک بیندیش‌کز یاری این طایفه بدنام نگردی

حسن اردبیلی:

مؤلف الذریعه او را «شرف الدین حسن اردبیلی» و از دانشمندان دوران صفویه معرفی کرده آورده است که «عرب خان آغریواز اوغلی»، بیگلربیگی ولایت شیروان در عهد او مجموعه‌ای از نظم و نثر ترتیب داد که بنام وی به «مجموعه عرب خان» معروف است و اردبیلی مقدمه‌ای بر آن نوشت که از آن بنام «مقدمه مجموعه عربخان» یاد می‌شود. نسخه‌ای از این مجموعه که در سال 1053 نوشته شده بشماره 4485 در کتابخانه رضویه خراسان نگهداری می‌گردد.

حسین بن موسی الاردبیلی:

در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری می‌زیسته و معاصر شیخ بهائی بوده است. او را فقیه و فاضل و صالح نوشته و آورده‌اند که قسمتی از عمر خود را در استرآباد یعنی گرگان گذرانیده است.
او آثار متعددی از خود بیادگار گذاشته و از جمله بر رساله «صومیه شیخ بهائی» شرحی نوشته و بر «تهذیب الاصول عمیدی» حاشیه‌ای نگاشته است. در یکی از صفحات شرح صومیه می‌نویسد که چون بدینجا رسیدم شنیدم که شیخ بهائی در اصفهان
ص: 316
برحمت حق واصل گشته و جنازه‌اش را به مشهد انتقال داده‌اند.

سید حسین اردبیلی:

در سال 1297 قمری در قریه «گازر» از قراء دامنه سبلان بدنیا آمد. تحصیلات اوّلیه خود را در اردبیل گذرانید و در محضر اساتید بزرگ منجمله آخوند «میرزا محمد علی میر آخور اوغلی» کسب دانش نمود. آنگاه از طریق قفقاز عازم مشهد مقدس شد و هنگام اقامت کوتاه خود در قفقاز با دنیای خارج آشنائی یافته از افکار آزادیخواهان آنحوزه بهره گرفت.
او در مشهد از طلاب ساعی و باهوش گشت و در اندک‌زمانی بمراحل عالی ادب و معارف اسلامی دست یافت و در ضمن با توجه بوضع سیاسی روز در نشر افکار آزادیخواهی کوشش نمود. ابتدا با نشر شبنامه در این راه قدم برداشت و مدتی بعد روزنامه خراسان را پی‌ریزی کرده از 1327 قمری بانتشار آن اقدام نمود. این روزنامه جوانان مستعد و پرشور خراسان مثل شادروان محمد تقی ملک الشعرای بهار را بدور خود جمع کرد و وسیله‌ای برای رشد و نمایاندن استعدادهای درونی آنها گشت.
خراسانیها در دوره دوم مجلس شورایملی سید حسین را بنمایندگی خود در آن مجلس انتخاب کردند. اقامت او در تهران و حشرونشرش با رجال و آزادیخواهان ویرا در ردیف مهره‌های مهم سیاسی کشور قرار داد و اردبیلی با قبول مدیریت روزنامه ایران از طریق این روزنامه نیز در پیشبرد اهداف آزادی‌خواهان موفقیتهای بیشتری کسب نمود. مرگ وی در بیستم رمضان سال 1336 اتفاق افتاد.
اردبیلی در شعر و ادب فارسی استعداد قابل تحسینی داشت و اشعار خوبی می‌سرود. مخمس زیر استقبالی است که از اشعار سعدی کرده است:
مال و جانی که نشد مصرف راه معبودچه ثمر باشد از این جان و از آن مال چه سود
جود کن زانکه کسی تخم نکشته ندرودشرف مرد بجود است و کرامت بسجود
هرکه این هردو ندارد عدمش به ز وجود ص: 317 ای‌بسا هست کسانی که بملبوس قماش‌بهمه نعمت و ناز و بهمه حسن معاش
غرّه باشند بدنیا و بدیهی است فناش‌ایکه در نعمت و نازی بجهان غرّه مشو
که محال است در این مرحله امکان خلودعاقل آنست نگیرد ز غم دهر ملال
دو سه روز است جهان عاقبتش عین زوال‌شکوه از چرخ مکن وز الَم دهر منال
ایکه در شدت فقری و پریشانی حال‌صبر کن کاین دو سه روزی بسر آید معدود
زن باکسیر قناعت تو بتارک افسرپیشه کن صبر که دارد ثمری نیک ببر
پیش هرناکس و دون آبروی خویش مبردست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودودسازبانان جوین و بلباس دلقان
حاجت خود مکن اظهار بنزد خلقان‌هست روزی ده تو رزق ده جمله کسان
کرمش نامتناهی نعمش بی‌پایان‌هیچ خواهنده از این در نرود بی‌مقصود.
سید حسین برادری داشت که بنام «آقا سید حسن گازرلی» مشهور بود . او نیز از هوش و فراست زیادی بهره‌مند بود و با اطلاعات وسیعی که در فقه اسلامی داشت مردم را در امور قضائی معاونت می‌نمود و گاهی وکالت آنها را در محاکم دادگستری می‌پذیرفت.
ص: 318

حفص بن عمر اردبیلی:

«ابو القاسم حفص بن عمر حافظ الاردبیلی» در اواخر قرن سوّم هجری و اوایل قرن چهارم می‌زیسته و محدّث آذربایجان بوده است. تصانیفی داشته و از ثقات حدیث بشمار می‌آمده است تا آنجا که محدثین دیگر از او نقل می‌کرده‌اند. درگذشت ویرا در سال 339 هجری نوشته‌اند.

حکیم الهی اردبیلی:

از شعرای اردبیل بوده و بنا بنوشته الذریعه در قرن 13 هجری قمری می‌زیسته است. او بترکی شعر می‌سروده و در سال 1296 هجری درگذشته است .

حکیم الهی اردبیلی:

«عبد المناف بن صفر علی حکیم الهی» از دانشمندان معاصر اردبیل است. گرچه او خود را با عنوان «ملّا» معرفی می‌کند ولی در کسوت ملّائی، که در عصر ما عبا و عمامه مظهر آن است، نبوده و مثل تجّار و اعیان شهر لباس می‌پوشیده است. در علوم قدیمه، بویژه حکمت اطلاعات وسیعی داشته و در مباحث مختلف تصنیفهائی از خود بجای گذاشته است که برخی از آنها مثل «مقامات ابن صفار حکیم الهی اردبیلی» و «کشف المعارف» بچاپ رسیده است.
مقامات ابن صفار بطرز مثنوی است و در سال 1323 هجری قمری در چاپخانه احمدی اردبیل بچاپ رسیده ولی کتاب «کشف المعارف» در ماه صفر 1324 هجری قمری چاپ شده است. کتاب اخیر الذکر مشتمل بر یک مقدّمه و ده فصل و یک قاعده است که بطریق استدلالات فلسفی انشاء گشته و در باب اثبات واجب و عینیّت صفات و ذات او ... و رسالت حضرت محمد (ص) ... تألیف گردیده است.
ملا عبد المناف بشغل تجارت اشتغال داشته و بدینمناسبت سفرهای زیادی می‌کرد و در این سفرها از تجدّد علمی و تمدّن نوین توشه برمی‌گرفت ولی از وصیتنامه‌اش که بعنوان فرزندش نوشته است، چنین برمی‌آید که از مردم زمانه سخت
ص: 319
دلتنگ بوده و با یک روح نامطمئن نسبت به همه تحصیل سود و نفع مادی را، که بلاتردید معلول شغلش بوده است، توصیه کرده است. ما عین آن وصیتنامه را که در ماههای آخر عمر، یعنی ذیقعده سال 1345 هجری قمری نوشته است از آخرین صفحه کتاب «کشف المعارف» نقل می‌نمائیم:
«نور چشمی غلامرضا! وصیّت می‌کنم که شراکت کردن و نزد کسی امانت فرستادن با ما میمنت ندارد. و بوعده مال خریدن در تجارت عیب نیست ولی نسیه فروختن با ما سازگار نیست. و حفظ شرف و حیا کردن از این مخلوق مضرّ است بدنیا. و باید همه را بی‌دین و دزد بدانید اگرچه مجتهد باشد، تا وقتیکه درستی آنها معلوم شود. و در تجارت رحم و انصاف خلاف قاعده است باید همیشه مال را ارزان بخرید و گران بفروشید. و زیاد از منفعت خرج کردن حماقت است. و با احمق و مردم بی‌اعتبار و بی‌احترام رفاقت کردن باعث بی‌احترامی و بی‌اعتباری است. و در مقام تنگدستی دلتنگ نباشید و خود را گم نکنید. سعی و تدبیر را از دست ندهید. و از دوست عاقل صاحب شغل و کسب تجارت مشورت بکنید. و با آدم بیکار مصاحبت ننمائید. و بغیر از کسب و خیال خریدوفروش خیال دیگر نکنید. و سرّ دادوستد خود را فاش نکنید. و اظهار فقر نکنید. توکّل بر خدا نموده کار بکنید. و کاری که دوست دارید او را کوچک نپندارید و اهمالی نکنید. و هرکار کوچک قابلیت دارد که بزرگ شود. و بهیچکس بدی نکنید که با تو دشمن شود. و بهیچکس خوبی نکن که نحوست دارد و در عوض بدی کند.
بر بدان نیکی به نیکان بد مکن‌خویش را مشغول دیو و دد مکن
و السلام. ملا عبد المناف ابن صفر علی حکیم الهی اردبیلی- تاریخ تحریر فی 14 شهر ذیقعده الحرام 1345».
حکیم الهی طبع شعر هم داشته و ابیات زیر نمونه‌ای از سروده‌های وی می‌باشد:
ای طایر خجسته همایون پیکرم‌بسیار غم مخور که کمی مانده بگذرم
من نامدم که غصه دنیا و غم خورم‌از بهر آب و دانه بلاها کشد سرم
باید شکست این قفس عار و ننگ راتا در نشست بشاخه سرو صنوبرم
ص: 320 ای خضر راه عشق خدا را بگو بمن‌تا از کدام راه روم کوی دلبرم
هرچند غرق بحر گناهم ز شش جهت‌دارم امید عفو ز خلاق اکبرم
شاید شفاعتم بکند حضرت رسول‌دارم امید لطف ز مولای قنبرم

حلمی اردبیلی:

او نیز از دانشمندان آذربایجان بشمار می‌آمد. به سیر و سفر علاقه زیادی داشت. پس از مسافرتهای زیادی سرانجام در اصفهان توطن نمود. در شعر استعداد کافی داشت و اشعارش مورد توجّه و پسند اهل ادب بود.
ابیات زیر که بنام او ضبط شده توانائی او را در اینباب نشان می‌دهد:
نخواهم سایه افتد بر زمین از نخل بالایش‌که پندارم ز پا افتاده‌ای افتاده در پایش
ز کجاست بخت آنم که تو چون فرشته ناگه‌ز درم چنان درآئی که مرا خبر نباشد
از شرح‌حال و تاریخ حیات و مماتش در کتابهای موجود بیش از این مطلبی عنوان نشده است.

حمد الله اردبیلی:

از فضلای قرن دهم هجری است. نوشته‌اند که مردی بغایت متبحّر و متفرد بوده در علوّ فضیلت و ادراک و جامعیّت بین اقران و امثال مقام والائی داشته است. مدتی در شیراز می‌زیسته و «تقی الدین» در تذکره «عرفات العاشقین» گفته است که قبل از سال 1000 هجری او را در آن شهر ملاقات کرده است.
حمد اللّه اشعار خوبی میسروده و رباعی زیر نمونه‌ای از سروده‌های وی می‌باشد:
آنروز که روی دل بسویم کردی‌دیدار حریص وصل رویم کردی
اکنون ز دو چشم خویش می‌پالایم‌خونها که ز هجر در گلویم کردی

حمزه اردبیلی:

مؤلف دانشمندان آذربایجان بنقل از «نجوم الّسماء» آورده است که «مولانا حمزه» از حکمای معروف اردبیل بود و از شاگردان محقق اردبیلی بشمار می‌آمد. در 1099 بمرض طاعون درگذشت و فرائد و تعلیقاتی از او بیادگار ماند.
در این نوشته سهو و خطائی بنظر می‌رسد و آن اینکه خود محقق در سال 993 فوت
ص: 321
شده و در صورتیکه مولانا حمزه در سال 1099 درگذشته باشد نمی‌تواند شاگرد بیواسطه او باشد مگر آنکه تصوّر شود که حمزه عمر زیادی کرده و 106 سال بعد از درگذشت استادش زنده بوده است.

خداوردی اردبیلی:

از دانشمندان قرن یازدهم هجری است. در سال 1071 قمری در سفریکه باصفهان کرده در مدرسه جدّه شرح اشارت را با خط خود استنساخ نموده است. بیش از این از شرح حالش مطلبی عنوان نگردیده است.

خطائی:

تخلّص شعری شاه اسماعیل اوّل است. او درعین‌حال که اهل جنگ و مبارزه بود در شعر و شاعری نیز استعداد قابل توجّهی داشت و از شعرای قرن دهم هجری بشمار می‌آمد. او در 25 ماه رجب 892 هجری قمری از «عالمشاه» دختر «اوزون حسن آق‌قویونلو» در اردبیل بدنیا آمد و سالهای اول عمر را، پس از شهادت پدرش در شیروان، باسارت در قلعه استخر فارس گذرانید و پس از آنکه آزاد گشت در قسمت دیگری از دوران طفولیت خویش مجبور باقامت در لاهیجان گردید.
در سال 905 هجری هنگامیکه سیزده سال داشت باردبیل آمد و از آنجا با هفت هزار نفر از مریدان بقصد خونخواهی پدرش به شیروان حمله نمود و «فرّخ یسار» را در محلّی بنام «جانی» شکست داد و بسوی نخجوان پیش راند و «الوند میرزا» را مغلوب ساخته عازم تبریز گردید.
او بسال 906 هجری اعلام سلطنت کرد و بنام شاه اسماعیل بر تخت نشست و تا سال 930 که بدرود زندگی گفت دائما در حال جنگ و اردوکشی گذرانید. با اینحال هرگاه که فرصتی یافت اشعاری سرود و دیوانی که معروف به «دیوان خطائی» است از خود بجای گذاشت.
این دیوان مشتمل بر سه قسمت است. یکی دیباچه مستقل دیگری «نصیحت‌نامه» و سوم «دهنامه»، که مجموعه غزلیات اوست و تعداد ابیاتش کلا در حدود 3815 بیت می‌باشد. مؤلف الذریعه می‌نویسد نسخه خطی این دیوان که «یاری شیرازی» از
ص: 322
شاگردان «سلطانمحمد خندان» خطّاط معروف قرن دهم هجری، در سال 953 نوشته بصورت مذهّب و مجدول در کتابخانه «سلطان القرائی» در تبریز موجود است .
مصنّفات دیگری بنام «مناقب الاسرار» و «بهجت الاحرار» نیز بدو منسوب است.
خطائی بزبانهای فارسی و ترکی شعر می‌گفت. ابیات زیر نمونه‌ای از سروده‌های فارسی اوست .
دل کشته آن موی که بر روی تو افتدجان کشته آن چین که بر ابروی تو افتد
بی‌خوابم از آن خواب که در چشم تو بینم‌بیتابم از آن تاب که در زلف تو افتد
در غیبت من گفت رقیب آنچه توانست‌روشن شود آنروز که بازو بتو افتد

ذکری اردبیلی:

نام او جزو شعرای قرن سیزدهم ثبت شده و مؤلف دانشمندان آذربایجان اشاره کرده است که اشعار او بزبان ترکی بوده است بدون آنکه از شرح‌حال وی مطلبی عنوان کند.

رابط اردبیلی:

به «شاه کاظم» معروف بوده و در قرن یازدهم می‌زیسته است.
او در اواخر عمر در هند ماندگار شده و مثل دراویش زندگی می‌کرده است. از تاریخ وفات و شرح حیاتش چیزی بدست نیامده ولی ابیاتی از سروده‌های او باقی مانده است. از جمله:
آنم که در سرم هوس تخت و تاج نیست‌محتاجم و بهیچ کسم احتیاج نیست
گفتی رفتی، بآستان تو که نه‌مستم خواندی، بنرگسان تو که نه
گفتی دل‌وجان بجای دیگر دادی‌ای جان و دلم قسم بجان تو که نه

راغب اردبیلی:

«میر یوسف» نام داشته و راغب تخلّص می‌نموده است. از تاریخ حیات و شرح‌حالاتش مطلبی در مآخذ بچشم نمی‌خورد جز آنکه مؤلّف «آتشکده آذر» او را سید عاشق‌پیشه دانسته و آورده است که «گویند در حین وفات معشوق را بر بالین خود یافته و این ابیات را سروده است:
ص: 323 «ای دل قرار گیر نه وقت طپیدن است‌ای دیده خون مبار که هنگام دیدن است
می در قدح کنید حریفان و گل بجیب‌رسم عزای ما نه گریبان دریدن است

سالم اردبیلی:

از او نیز، که از سخنوران قرن دوازدهم هجری نوشته‌اند، شرح حالی در دست نیست. این بیت در جنگی که بسال 1125 هجری نوشته شده است بنام او ثبت گردیده است:
آئینه در کفت دل فولاد اگر نداشت‌پیش رخت چگونه سپر کرد سینه را

سامی اردبیلی:

«سام میرزا» فرزند شاه اسماعیل اول روز سه‌شنبه 21 شعبان 923 متولد شد. در ایام جوانی علیه سلطنت برادرش شاه طهماسب اول، عصیان کرد و بهندوستان رفت. بعدها از این کار پشیمان شد نامه‌ای ببرادر نوشت و مورد عفو قرار گرفت. در سال 969 باز عصیان کرد و دستگیر گردیده در قلعه قهقهه زندانی گشت و با خانواده‌اش در آنجا زندگی می‌نمود. در سال 974 روزی در آن قلعه با دو تن از فرزندان القاص میرزا نشسته مشغول صحبت نمود ناگاه زلزله شدیدی اتفاق افتاد و سقف ریخت و همه آنها در آنجا کشته شدند.
سام میرزا مرد ادیبی بود و شعر نیز می‌سرود. او در سال 967 دیوانی بعنوان «تحفه سامی» جمع کرده است و نوشته‌اند که حاوی احوال 6664 نفر از شعرای معاصر وی می‌باشد. ابیات زیر از سروده‌های خود اوست:
ای همچو پری از من دیوانه رمیده‌نی با تو سخن گفته و نی از تو شنیده
ای وای بر آن عاشق محروم که هرگزصد بار ترا دیده و گویا که ندیده
آزرده شد از چشم من امشب کف پایت‌دردا که کف پای ترا چشم رسیده
مرغ دل سامی بهوای سر کویت‌در دام بلا مانده و یکدانه نچیده
عبدی شیرازی در خصوص مرگ وی گفته است:
بتاریخ جهان زد قهقهه کبک خرامنده‌که نبود دائما جام بقا اندر کف ساقی
چو گفتم چیست حال سام و سال تاریخش‌بگفتا در جوابم «دولت طهماسب شد باقی»

شیخ ستار اردبیلی:

«شیخ ستار بن عبد الوهاب» از متأخرین فضلای حوزه علمیه نجف بشمار می‌آمده، از «میرزا حبیب الله رشتی» کسب علم
ص: 324
کرده و ملازم درس او بوده است. او تقریرات استادش را در شش مجلّد جمع‌آوری کرده و در اینباب زحمت زیادی متحمل گشته است.
شیخ ستار در سال 1312 هجری در نجف درگذشته و بخاطر موقعیت علمی و شخصیّت ارزنده‌اش در ایوان طلای حضرت علی (ع) دفن گشته است.

شیخ ستار بن محمد صالح اردبیلی:

مؤلف «تاریخ اردبیل و دانشمندان» از شیخ ستار بن محمد صالح اردبیلی نام برده و او را از دانشمندان قرن سیزده هجری نوشته است که در ریاضیات اطلاعات و خبرویت داشته است. او در سال 1207 هجری مجموعه‌ای مشتمل بر «صحیفة الاسطرلاب»، «حاتمیه»، «تشریح الافلاک» و «بیست باب» نوشته و یا آنها را حاشیه کرده است.

شیخ ستار بن محسن اردبیلی:

مؤلف مذکور در فوق از شیخ ستار بن محسن اردبیلی نیز یاد کرده است که در سال 1336 هجری بدرود زندگی گفته است. او از علمای معاصر اردبیل است و در این شهر علاوه بر حوزه درس حاکمیت شرع و مرجعیت دینی داشته از جهت وثاقت مورد قبول عامّه بوده است. شیخ ستار تحصیلات خود را در نجف بپایان رسانیده و از شاگردان مبرز «شیخ محمد حسن ممقانی» و «آخوند ملا کاظم خراسانی» بشمار می‌آمده است .

شیخ سراج حمزه اردبیلی:

از علمای قرن هشتم هجری بوده و از فقهای بزرگ در مذهب شافعی بشمار می‌آمده است. در مآخذی که در تدوین این گفتار از آنها استفاده کرده‌ایم نام و شرح‌حالی از او دیده نشد جز در کتاب دانشمندان آذربایجان که ویرا از شاگردان تاج الدین اردبیلی گفته و آورده است که شیخ سراج فقه را نزد آن دانشمند فراگرفته است.

سعدی اردبیلی:

طبیب بوده و در قرن نهم هجری به حذاقت در طبابت شهرت داشته است. کاتبی نیشابوری در حق وی گفته است:
ص: 325 سعدی اردبیلی آنکه بطبّ‌در جهان مثل او بشر نبود
هرکه را شربتی دهد بمرض‌حاجت شربت دگر نبود

سلامی اردبیلی:

دانشمند باذوقی بوده و وزارت پسر «صدر الدین خان معصوم بیگ» را داشته است. اشعار نیکو می‌سروده و این بیت نمونه‌ای از سروده‌های اوست:
هجران بدان رسید که هرچند میدهم‌دل را بوصل مژده تسلّی نمی‌شود
سلامی رفیقی داشت که با وجود آنکه از شعر و شاعری اطلاع و بهره کافی نداشت با اینحال گاهی کلمات چندی را با هم بصورت شعر تلفیق نموده و کلامی تخلص می‌کرده است. یکی از معاصرین در حق آنها گفته است.
دو چیزند بدتر ز تیر حرامی‌سلام کلامی کلام سلامی

سمطوری اردبیلی‌

نامش جزو دانشمندان آمده و بنوشته دانشمندان آذربایجان، مؤلّف «حدیقه الشعرا» نیز از او بدین عنوان ذکر کرده است. با اینحال تاریخ حیات و شرح زندگانی او روشن نیست.
نوشته‌اند از سمطوری دیوانی باقی مانده است که بنام او به «دیوان سمطوری اردبیلی» معروف می‌باشد.

شرف الدین اردبیلی:

مؤلف تاریخ اردبیل و دانشمندان می‌نویسد که «شرف الدین ابی شرف الدین ابو عبد الله اردویلی» از علمای کثیر الزهد و ریاضت‌کش و باصفا بود. در قرن هفتم هجری می‌زیست و در «سمیساطیه» مصر متوطن گشت.
او از شاگردان «برهان الدین موصلی» بود و از فضل و دانش بهره کافی داشت و جمع زیادی نیز از محضر او استفاده می‌کردند. وفاتش در چهارم ماه محرّم 675 هجری اتفاق افتاد و در کنار مرقد استادش که مجاور قبر «صهیب رومی» بود، مدفون گردید.
ص: 326

شمس عطار اردبیلی:

از شعرای و عرفای والامقام آذربایجان است. بعضی از نویسندگان مقامش را از شمس تبریزی برتر و سیرتش را عالیتر دانسته‌اند خود او در بیتی گفته است:
شمس از اردبیل کرده طلوع‌شمس تبریز تحت طلعت اوست
دیوان منظومی داشته و در ادب و شعر از اساتید مسلم بوده است. دیوان او بترتیبی که ما در صفحه 363 جلد دوم این کتاب نقل کرده‌ایم بدست بازماندگانش از بین رفته و اگر نسخ دیگری از آن در اختیار دیگران نباشد باید متأسف بود که آن دیوان برای همیشه از دست رفته است. در بعضی از کتابها بتناسب مطالب، ابیاتی از اشعار شمس بچشم می‌خورد و مخمس زیرین نمونه‌ای از آنهاست که او در مدح مولی امیر المؤمنین علی علیه السلام سروده است:
ز ازل جمال تو زد رقم، ز تجلیّات علی علی‌بفزود حسن تو دمبدم، بملمّعات علی علی
نگهت چو رفت بسوی عدم، کند التفات علی علی‌سپه وجود کشید علم، سوی ممکنات علی علی
توئی جلوه‌گاه شه قِدم، بصفات و ذات علی علی‌نه مرا رهی است بکوی تو، که چو گو بسر بدوم شها
نه نشانه‌ای است ز سوی تو، که رسم بسدره منتهی‌نه مِیَم بکف ز سبوی تو، که مرا ز خویش بکند رها
فتدم بکف نه ز موی تو، که دو عالمی دهمش بهانه مجال دیدن روی تو، ز مشعشعات علی علی
نه ز تیغ تو بمن این عطا، که بخون خویش وضو کنم‌نه رهم دهی بسوی فنا، بگسلم ز خود بتو رو کنم
نه ز حبس تن کنیم رها، بفلک چو مهی تک‌وپو کنم‌همه‌جا تو می‌زنیم صلا، بکجا ور و بچه سو کنم
ص: 327 که بدیده دید نتوان ترا، ز ملمّعات علی علی‌نه ببجر ذات تو انتها، که بفلک عقل گذر توان
نه بکنه توره وهمها، که کسی بوهم دهدم نشان‌نه مرا دهی تو لب ثنا، صفتت کنم بدو صد زبان
بجهان نه صاحب گوش تا، که من آنچه هست کنم بیان‌نه فراخ عرصه وهمها، که کنم ثنات علی علی
منم از غمت غریق بکا، تو بقهقهات متبسّمی‌من چون کلیم بکف عصا، تو به لن ترا مترنّمی
می من یمت یرنی مرا، ز قرار برده ترحّمی‌بخدا بمرگ شدم رضا، نه تجبّری نه تحکّمی
سر و جان چه هست بیا بیا، که جهان فدات علی علی‌همه طوایف انبیاء، بدرت ستاده کلیم سا
بدل استغاثه بکف عصا، همه را به سر هوس لقاهمه گشته مست می لقا، دل من ترا شده مبتلا
نه کلیمم آنکه روم ز جا، بیکی ترانه لن تری‌چو کشی ز سر نرود شها، هوس لقات علی علی
ز تجلیّت ولهات من، چو کلیم محو سطور جان‌بتعلّقت صلوات من، چو خدا بر احمد خوش‌بیان
ز تنفّخت نفخات من، که ز نفخ من شده حی جهان‌قبسات آتش ذات من، همه جهان و جهانیان
شده لیک ذات و صفات من، بتو محوومات علی علی‌برخت که هست کتاب من، تو کتاب اکبر و اعظمی
بود این مدیح عذاب من، که تو از کتاب معلّمی‌بتو راجع است حساب من، که مشیر آدم و عالمی
تو سرشته‌ای گل و آب من، بخدا خدای مجسّمی ص: 328 نبود بجز تو ایاب من، بدم ممات علی علی‌تو دم از ازل بدمیده‌ای، بلب ملیح بر آتشم
بسماع جان بشنیده‌ای، که ز جام عشق تو سرخوشم‌من و چون گدای خمیده‌ای، تو شهنشی و تو ذو الحشم
ز من ار تو دست کشیده‌ای، بکش از تو دست نمی‌کشم‌بروم کجا که تو می‌روی، چو سگ از قفات علی علی
بکف کلیم عصا دهی، که برآر چشمه ز سنگهابه عقیق شوق لقا دهی، که برو بکام نهنگها
بمن شکسته هوا دهی، که درآر نام ز ننگهاعبثم صداع چرا دهی، زده‌ام بتو چنگها
که شهی ارض و سماء دهی، نکنم رهات علی علی‌چه خوش است گر نگهی بشرف، بزنی بجان متوالیم
بکشیم چرا بسوی سقر، بنمای چون توزالیم‌ز مواج کفر بکشم بدر، من اگرچه کافر غالیم
غم کفر دین نکشم دگر، هله در غم تو خیالیم‌ببرند اگر سر من ز سر، نرود هوات علی علی
هوسم به عقل و کمال نی، نظرم بحسن و جمال نی‌بسرم هوای جلال نی، بدلم غم زر و مال نی
بکفم عصای سوآل نی، ز تو هم نوای تعال نی‌برسم بتو پروبال نی، بطواف کوت مجالی نی
که مرا بجز تو خیالی نی، بحق خدات علی علی‌دو جهان شده فدای من، بنمودمت دل‌وجان فدا
شده کائنات گدای من، بدرت چو من شده‌ام گداچو رضای تست رضای من، برضای من برود قضا
چو اگر کنی تو رهای من، بخدا منت نکنم رها ص: 329 ببرند اگر دم نای من، نرود هوات علی علی‌تو مفلّق شب غاسقی، تو مربّی می رازقی
همه ذرّه حب فالقی، بلباس خلقی و خالقی‌تو شموس شمس مشارقی، بزبان شمس تا ناطقی
بفدای آن دل صادقی، نه چنین بود ره عاشقی‌انا من شعاعک حارق، تو بقهقهات علی علی
شمس اردبیلی اشعار زیبائی بزبان ترکی نیز سروده است و در مدایح و مراثی خاندان رسالت نیز قصاید مطلوبی دارد.
در گفتار پانزدهم در این کتاب شعر دیگری نیز بنام حسین جان از او نقل شده است.

شیخی اردبیلی:

مؤلف دانشمندان آذربایجان نام او را جزو دانشمندان این ناحیت ثبت کرده و جزو سخنوران آذربایجان ذکر نموده است. بنوشته او از شیخی دیوانی مانده است که بنام وی به «دیوان شیخی» معروف است و حاوی اشعاری می‌باشد که او سروده است و یک بیت آن چنین است:
شیخی ز نامه عمل ما مپرس از آنک‌ما ز آب دیده نامه اعمال شسته‌ایم

حاج میر صالح مجتهد اردبیلی:

«حاج میر صالح بن عبد الرحیم موسوی اردبیلی» از قریه کلخوران برخاسته و در نجف اشرف تحصیلات علمی خود را در محضر «آسید حسین کوه‌کمری» بپایان رسانیده است. او بطوریکه در صفحه 169 جلد اول این کتاب اشاره شده از کیاست و فراست فراوان بهره‌مند بوده و بزعم بعضی از ارباب نظر استعداد آنرا داشته است که بزعامت عالم تشیع برسد ولی بقصد اقامت در موطنش نجف را ترک و با تدریس و افاضه در حوزه علمیه اردبیل شهرت وسیعی بدست آورده است. از آثار او تقریرات استاد در دو جلد و نیز حاشیه بر رسائل شیخ مرتضی انصاری است.
وی در چهاردهم صفر سال 1319 قمری در اردبیل بدرود زندگی گفته و در کنار
ص: 330
مسجدی که بنام او معروف است دفن گشته است. فرزندان حاج میر صالح بنام خانوادگی انواری شناخته می‌شوند.

صالح اردبیلی:

دانشمندی است از ولایت اردبیل که شرح زندگیش معلوم نیست ولی کتابی دارد بنام «حقیقة العالم» که بنا بنوشته مؤلف «تاریخ اردبیل و دانشمندان» در سال 1320 هجری در تفلیس چاپ شده است.

صدر الممالک اردبیلی:

«میرزا نصر الله صدر الممالک» متخلص به «نصرت اردبیلی» از دانشمندان قرن 13 هجری است. از فصاحت و طلاقت لسان بهره کافی داشت و در زمره عرفای عهد خود بشمار می‌آمد. صحبت اغلب علمای عصر و رهروان طریقت را دریافته و در تصوّف از «حسن علیشاه» تلقین و ارشاد کسب کرده است. تحصیلات خود را در اردبیل گذرانیده و مدتی نیز در اصفهان بتکمیل آن پرداخته است. بعنوان معلّم «محمد میرزا» فرزند «عباس میرزا»، که بعد از فتحعلیشاه بنام محمد شاه بر تخت نشسته است، بدربار قاجار راه یافت و در عهد سلطنت وی بوزارت وظایف رسید. بعد از فوت آن پادشاه مدتی در قم و سپس در عراق بسر برد و سرانجام در سال 1271 هجری در آنجا درگذشت. فرزند وی بنام «میرزا هادی» هم از فضلای عصر خود بوده و در سال 1306 خورشیدی بدرود زندگی گفته است.
صدر الممالک اشعار خوبی می‌سروده و «نصرت» تخلّص می‌نموده است. دیوانی بهمین نام دارد و طبق نوشته الذریعه نسخه‌ای از آن نزد فخر الدین نصیری می‌باشد. این ابیات نمونه‌ای از اشعار اوست:
ص: 331 کمند زلف جانان بس بلند است‌بهرجا می‌برد دل در کمند است
پسند خاطر پیر مغان شوکه زاهد هرچه گوید ناپسند است
ز راهت می‌برد گوید که راه است‌فریبت می‌دهد گوید که پند است
چو خوبان زلف خود را شانه کردندز کفر و دین مرا دیوانه کردند
بپای عاشقان بندی نهادندبعالم نامشان دیوانه کردند
بگوشم در ازل می‌گفت ساقی‌که خون دل در این پیمانه کردند
بزاهد مسجد و محراب دادندچو ما را خادم میخانه کردند
ز نصرت دوستی ناید که او راز خویش و آشنا بیگانه کردند
این رباعیها هم از اوست:
چه خوش است چشم حسرت برخ تو باز کردن‌سر زلف تو گرفتن سفر دراز کردن
تن کشتگان تیغت نه کفن نه غسل خواهدتن بی‌کفن ندانم چکند نماز کردن
بخلوت قمرم شب ولی ز بیم سحرستاره بار دو چشمم بسوی پروین است
قیاس تا نکنی بار کوه بر موری‌که بار عشق تو بر دل هزار چندین است
بسویم یکنظر مستانه کردندمرا آسوده از پیمانه کردند
بهر ویرانه‌ای گنجی نهادندمرا تنها همی دیوانه کردند
صدر الممالک مجموعه دیگری بنام «مثنوی» نیز داشته است .

صدر الدین موسی:

فرزند ارشد شیخ صفی الدین و جانشین وی در ارشاد خلایق بوده است. در سال 704 هجری، که چهار سال از رحلت جدّش «شیخ زاهد گیلانی» می‌گذشت در روز عید فطر پا بعرصه هستی گذاشت و 31 سال در خدمت پدر بزیست و 59 سال بعد از وی نیز صاحب خرقه و
ص: 332
سجّاده وی گردید. بسال 794 در اردبیل درگذشت و در کنار قبر پدرش بخاک سپرده شد.
اولین بنای بقعه اصلی شیخ صفی الدین که گنبد اللّه اللّه است بدستور وی ساخته شد. زاهدی عالم و عابدی فاضل بود. علوم دینی و تفسیر قرآن تدریس می‌کرد و بقول «سید محمد نوربخش» از اوتاد اولیای طریقت و از پرهیزکاران و سخی‌ترین و جوانمردترین آنها بشمار می‌آمد. او سالک مجاهد بود و مکاشفت داشت. صفات ظاهری او حکایت از سیرت روحانی وی می‌کرد. مردی دارای فراست و صاحب کرامت بود و در امر شریعت و طریقت استقامت می‌نمود و از بس‌که علوّ همّت و جوانمردی داشت و اطعام فقراء و مساکین می‌کرد به «خلیل عجم» لقب یافته بود.
شیخ صدر الدین از طبع شعر بهره‌مند بود و اشعاری میسرود، این ابیات از سروده‌های اوست:
صوفی صافی دلم ساز انا الحق می‌زندنه بتقلید و ریا، اللّه مطلق می‌زند
باده‌های لایزالی خوردم از خمّ صفاهایهوی این دلم بر طاق ازرق می‌زند
هرکه او طالب بود روزی بمطلوبی رسدهرکه طالب نبود او از دور بق‌بق می‌زند
جرعه‌ای نوشیده‌ام روز الست از دست حق‌تا ابد جان و دلم اللّه صدّق می‌زند
هرکه او مرشد ندارد کی تواند راه یافت‌پرّ تیغ معرفت بر فرق احمق می‌زند
گر تو خواهی بشنوی سر اّنا الحق هرزمان‌صدر دین بن صفی دائم دم از حق می‌زند

صدر العلماء اردبیلی:

«میرزا محمد اسحق بن میرزا کاظم بن رجبعلی اردبیلی» ملقّب به «صدر العلماء» از دانشمندان بزرگ دوره قاجاریه است. او در غرّه ربیع الاول 1233 هجری قمری بدنیا آمد و بعد از 73 سال در سوم محرّم 1306 هجری بدرود زندگی گفت. او اولین‌بار بوسیله کتابی بنام «گل و ریحان» که در کیفیّت سلوک بعضی اهل عرفان، از شیعه و اهل یقین تألیف کرد در دربار قاجار شناخته شد. این کتاب بوسیله «حاج میرزا آغاسی» به «محمد شاه» عرضه شد و مورد پسند قرار گرفت و محمد اسحق فرمانی یافت که بموجب
ص: 333
آن یکصد تومان نقد و پنجاه خروار جنس مقرّری در حق وی تعیین گشت و این واقعه در سال 1262 قمری بود.
ناصر الدین میرزا هنگامیکه بسلطنت رسید پاس مقام علمی محمد اسحق را محفوظ داشت و در سال 1266 هجری مقرّری ویرا به دویست تومان و یکصد خروار جنس افزود و دو سال بعد بخاطر تألیف کتاب «ریاض ناصری» ویرا بلقب «صدر العلماء» ملقّب ساخت. ریاض ناصری در تاریخ بود و بقول مؤلّف الذریعه، صدر آنرا در شصت روز تحریر نمود.
تألیفات صدر العلماء مجموعه‌ای است که بنام «گلزار یوسفی» موسوم گشته و حاوی یک مقدمه و چهارده سیر و خاتمه است و جمعا در هفت مجلّد می‌باشد. مجلد اول که حاوی مقدمه است «بستان العارفین» نام دارد و مجلد بزرگی است که آنرا بخواهش «میزا یوسف مستوفی الممالک» نوشته و به هفت قسمت تقسیم کرده است. قسمت اول در معرفت عرفا از حضرت پیامبر (ص)، علی، ائمّه و بعضی از عرفا. قسمت دوم در سیر و سلوک، قسمت سوّم در مجاهدات. قسمت چهارم در شکستن شهوت. قسمت پنجم در عزلت. قسمت ششم در چیزی که شرع بدان امر کرده است. قسمت هفتم در چیزی که شرع از آن نهی کرده است.
مستوفی الممالک در باغ شخصی خود در ونک شمیران، معروف بباغ «یوسفیّه» که قبر «قلندر علیشاه» معروف نیز در آنجاست، تألیف چنین کتابی را از صدر العلماء تقاضا کرده بود و صدر آنرا در 3 محرّم 1297 هجری بپایان رسانید.
از مجلدات دیگر «گلزار یوسفی» یکی نیز «حدائق ناصری» در اخلاق است که صدر العماء در سال 1295 آنرا نوشته است.
فرزند صدر العلماء شیخ یوسف نام داشته و او نیز بهمان لقب مشهور بوده است. وی در نجف سکونت داشت و از علمای آنحوزه بشمار می‌آمد. در سال 1372 هجری قمری برای حج بیت الله الحرام بمکّه رفت و پس از انجام مناسک در شهر مدینه درگذشت و در آنجا بخاک سپرده شد.
ص: 334

میرزا صفر

در یک جنگ خطی که قبل از سال 1111 هجری قمری نوشته شده از او اشعاری بزبان ترکی و فارسی ضبط گشته است بدون آنکه بشرح‌حال و تاریخ حیات و ممات وی اشاره‌ای شده باشد.
ابیات زیر از اشعار فارسی اوست:
وجودم را نه بیجا آفریدندبرای درد و غم و جا آفریدند
غبار سینه و خون دلم رابهم سودند و دنیا آفریدند
بمجنون تلخ باشد لعل شیرین‌که او را مهر لیلی آفریدند
پریشانی عالم جمع کردندسر زلف چلیپا آفریدند
این ابیات نیز نمونه‌ای از اشعار ترکی او می‌باشد:
خم اولدی بار غم آلتیندا بید مجنون تک‌نهال قامتیم ای سرو بوستان سن سیز
شکسته‌حال پریشان و زار و محزونم‌بیله کچر گونوم ای عمر ناتوان سن سیز
بیله کچه اگر ای گل فراق ایّامی‌بو عمری ایسته منم داخی بیر زمان سن سیز

شیخ صفی الدین اردبیلی:

ابو الفتح اسحق بن امین الدین جبرئیل در سال 650 هجری در کلخوران، که قریه‌ای است در سه کیلومتری شمال اردبیل، دیده بجهان گشود. پدرش از ثروتمندان و کریمان بود و مشرب عرفانی داشت. صفی الدین تنها شش سال از نعمت وجود پدر بهره‌مند بود و این دوره، با همه کوتاهی، در تکوین شخصیت وی اثر بسیار نمود. زیرا بعقیده علمای تربیت سنین از سه تا شش سالگی بهترین دوره فراگیری انسان می‌باشد. تردید نیست که مراقبت مادرش نیز در تکمیل فضائل معنوی وی اثر داشت.
شیخ صفی معروفتر از آنست که بتوان در این مختصر او را تعریف نمود ما در جلد اول و دوم این کتاب بتناسب مقال مطالبی درباره او نوشته و گفته‌ایم که صرفنظر از جنبه عرفانی، وی از دانشمندان بزرگ بشمار می‌آمد. و قرآن تفسیر می‌کرد و در علم قرآن
ص: 335
اطلاعات وسیعی داشت. درعین‌حال ادیب و سخنور بود و بزبان آذری و فارسی شعر می‌سرود و ما نمونه این اشعار را در مجلّدات پیشین آورده‌ایم و در اینجا رباعی زیر را، که در کتاب دانشمندان آذربایجان بنام وی ثبت شده است، از آن کتاب نقل می‌نمائیم:
صاحب کرمی که صد خطا می‌بخشدخوش باش صفی که جرم ما می‌بخشد
هرکس که جوی مهر علی در دل اوست‌هرچند گنه کند خدا می‌بخشد
این هم یک نمونه از دوبیتی‌های او که بزبان آذری سروده است:
صفیم صافیم کنجان نمایم‌بدل درده ژرم تن بی‌دوایم
کس بهستی ره نبرده باویان‌از به نیستی چو یاران خاک پایم

طاهر اردبیلی:

«محمد کاظم ابن میرزا آقا» از شعرای قرن یازدهم هجری است و بسال 1085 در اصفهان درگذشته است. دیوانی دارد که طبق نوشته «سخنوران آذربایجان» نسخه‌ای از آن بشماره 35/ 5403 در کتابخانه ملک تهران موجود است. در جنگ خطی فوق الذکر که در اختیار نگارنده است دو رباعی زیر بنام میرزا طاهر نوشته شده و چنین به نظر می‌رسد که از گفته‌های او باشد:
عاشقم از حسرت خوبان دلم صدپاره است‌هریکی زان پاره‌ها در گوشه‌ای آواره است
می‌برد خواب عدم آخر ترا بیدار باش‌آمدورفت نفسها جنبش گهواره است
فغان که در همه روزگار یاری نیست‌کزو بر آئینه خاطرم غباری نیست
مده بدیده خود رخصت نظاره غیردر این زمانه بچشم خود اعتباری نیست.

طایر اردبیلی:

«میرزا رحیم مکتبی اردبیلی آستارائی» از دانشمندان معاصر است. از مریدان «جلال الدین محمد مجد الاشراف» از اقطاب سلسله عرفای ذهبیّه بود و «طایر» تخلّص می‌نمود.
اشعار خوب و روانی دارد که بصورت مثنوی سروده است و این چند بیت نمونه‌ای از آنها
ص: 336
می‌باشد که در مدح مراد خود جلال الدین محمد گفته است:
باز بخت خفته‌ام بیدار شدطایر طبعم پی گفتار شد
باز مکتوبی ز جانانم رسیدجذبه‌ای اندر دل و جانم رسید
ای جمالت مطلع شمس و قمروی جلالت فوق ادراک بشر
ای جلال الدّین شه گردون‌سریروی بغم درماندگانرا دستگیر
عشق تو احیا کند صدمرده رادر سر وجد آورد افسرده را
جود تو عام است و احسانت تمام‌ریزه‌خوار خوان فیضت خاص و عام
طایر درمانده را ای ذو الکرم‌وارهان از دست نفس بدشیم

ظهیر الدین کبیر قاضی‌زاده اردبیلی:

«ظهیر الدین بن اویس بن محمد اللطیفی الشهیر به قاضی‌زاده» از مشاهیر علمای حنفی مذهب آذربایجان است. در تبریز حوزه درس وسیعی داشت و فضلای بزرگی از محضر درس او بهره‌مند بودند. در عهد سلطنت شاه اسماعیل اول صفوی می‌زیست و با او در معارکه «چالدران» شرکت نمود. پس از پایان این جنگ سلطان سلیم عثمانی گروهی از معاریف آذربایجان را باسارت باستانبول برد و قاضی‌زاده یکی از آنها بود.
ظهیر الدین مردی باوقار و فاضل و سخندان بود و فصاحت بیان داشت. از علوم مختلفه بهره‌مند بود و مخصوصا از جهت انشای مطالب و شعر و حسن خط در عهد خود کم‌نظیر بود بدینجهت در دربار عثمانی مقام و منزلتی یافت و حتی برای وی 80 درهم مقرری روزانه معین گردید. او وقایع عهد سلطان سلیم را بقلم آورد و نیز «وفیات الاعیان ابن خلگان» را بنام وی بفارسی ترجمه کرد. امّا عمر سلیم باتمام کتاب وفا نکرد و در سال 926 هجری که کتاب به نصف رسیده بود، درگذشت. بقراریکه نوشته‌اند نسخه‌ای از این کتاب در کتابخانه مجلس ملّی ترکیه موجود است.
سلطان سلیم به قاضی‌زاده احترام فوق العاده قائل بود و لذا در سال 923، که بتسخیر ممالک عرب توفیق یافت، ضبط حلب و شام و مصر را بدو واگذاشت. ظهیر با همه این احترامات دل در وطن داشت و چه‌بسا که بفکر انتقام واقعه چالدران بود. شاید بدین سبب بوده که «احمد پاشا» نایب السلطنه مصر را با خود دمساز کرد و با امیدوار ساختن
ص: 337
وی بمساعدتهای شاه اسماعیل او را بافتتاح باب مکاتبه با شاه ایران و اظهار مذهب تشیع و اعلام آن در منابر واداشت و کار بدانجا رسید که احمد پاشا اعلان استقلال کرد و خود را از حیطه خلافت عثمانی رها گردانید. لیکن وی در این کار توفیق نیافت و قاضی‌زاده نیز با او بدست عثمانیها گرفتار شد و روز پنجشنبه سوم ربیع الاول سال 930 هجری، سالی که شاه اسماعیل در ایران درگذشت، سر ظهیر الدین را از تن جدا کردند و بر دروازه «زویله» در قاهره آویختند.

عابد اردبیلی:

مؤلف دانشمندان آذربایجان از دانشمند دیگری از اردبیل نام می‌برد و او را باسم «مولانا محمد بن احمد» معروف به «عابد» معرفی می‌کند. بنا بنوشته این کتاب او مردی فاضل و عابدی صالح بوده همعهد با مؤلّف «ریاض العلماء» در اردبیل زندگی می‌کرده است و بواقع عابد بوده و با زهد و تقوی می‌زیسته است. عابد تألیفات ارزنده‌ای داشته که از جمله آنها ترجمه «تشریح الافلاک» است و حواشی دیگری بزبان فارسی نیز بنام او ضبط شده است.

عارف اردبیلی:

از سخنوران قرن هشتم هجری است. در عهد «سلطان اویس جلایر» بنا بدعوت «شروانشاه اعظم کیکاوس بن کیقباد» (774- 745) به شروان رفته برای تعلیم و تدریس پسر او برگزیده شده است. عارف در سرودن شعر از اساتید فن بوده و منظومه‌ای بعنوان «فرهادنامه» بنام آن پادشاه سروده است و در آغاز چنین گفته است:
در آن موضع که دائم بود آبادیکی دیدم ز فرزندان فرهاد
از او تا کوه‌کن قومش برابرباستادی ز یکدیگر فزونتر
اگر هشیار می‌گشتی و گر مست‌کتابی داشت پیوسته در دست
در او گفته حکایتهای فرهادکه میلش با گلستان از چه افتاد
نوشته قصّه شیرین تمامی‌نه بر وجهی که می‌گوید نظامی
نموده حال فرهاد آنچه دیده‌وزان پس حال فرزندان و دوده
ص: 338 که بوده هریکی استاد کاری‌ز هریک بازمانده یادگاری
هنرهائی کز ایشان داستان است‌یکی ز آنها دز شاه اخستان است
گلستان شماخی را دزی هست‌که روئین‌دژ نماید پیش او پست
بر او از سنگ دیدم صورتی چندبخوبی در جهان بی‌مثل و مانند
فراز باره صورت کرده از سنگ‌بدو یکباره برده آب ار تنگ
شنیده یک‌بیک استاد ز استادکه هست افکار فرزندان فرهاد
بباکو هم دزی دریا گرفته است‌دز نوشهر کاب آنجا گرفته است
دگر رعنا و زیبا دستکاری‌که ماند از کار ایشان یادگاری
بگورستان باکو گنبدی هست‌زند هرکس که بیند دست بر دست
پدید از دور چون خورشید تابان‌فراز کوه بیش از پره تابان
ز دیوان دز کشیده سنگ خارانهاده بر سر کوه آن بنا را
بصنعت گنبدی را برکشیده‌که مثلش گنبدی گردون ندیده
بهم آورده و دز را بطرزی‌که پیدا نیست کانجا هست درزی
قلندروار پیر ژنده‌پوش است‌ز پر گلگلی پیر خموش است
کلاه بیست ترکی بر سر اوست‌مرقّع خرقه خوش در بر اوست
بشکل خربزه شیرین کلاهی‌هلالی چند پیدا کرده ماهی
کلوآسا بخدمت ایستاده‌قدمهای کلک بر سر نهاده
بهرجا کار ایشانرا شنیدم‌و لیکن شرح آن کردم که دیدم
چو این افسانه را خواندم ز دفتربخوبی دلپسند آمد سراسر
اساس تازه بنهادم سخن رابگفتن زنده کردم کوه‌کن را
در این گفتن چو جاری گشت خامه‌نهادم نام آن فرهادنامه
عارف فرهادنامه را بدین سیاق ادامه می‌دهد و تاریخ ختم آنرا چنین می‌گوید:
ز هجرت بود با عین و الف ذال‌سه‌شنبه آخر صیف اول سال
که با حروف ابجد (الف- 1، ع- 70، ذ- 700) سال 771 هجری می‌شود.
ص: 339
مؤلف دانشمندان آذربایجان پس از ذکر مراتب فوق نوشته است یگانه نسخه این منظومه را در کتابخانه «ایاصوفیا» در استانبول دیده است که تحت شماره 3335 ضبط است و اشعار مذکور را از آن نسخه نقل کرده است.

عامل الدین اردبیلی:

«میرزا طاهر منشی‌باشی» متخلّص به «عامل الدین» از سلسله ذهبیّه و از مریدان و ستایشگران «جلال الدین محمّد مجد الاشراف» متوفای سال 1331 قمری است. اشعار خوبی می‌سروده و ابیات زیر نمونه‌ای از آنهاست:
ای هویدا از جمالت گشته انوار الهی‌عبد درگاهت شدن خوشتر مرا از پادشاهی
خسرو مالک رقابی ذرّه‌ات به ز آفتابی‌گر بهر ویرانه تابی گردد آنجا گنج گاهی
مأمنی جز خانه عشقت همه عالم نباشدزین طریقم خوبتر نبود بعالم هیچ راهی
بی‌تو شهد و شیر و شکر زهر آید در مذاقم‌با تو بودن خوشتر است از بی‌تو با صد عزّ و جاهی
جامی از آن سلسبیل روشنت بخشا بجانم‌تا رهم زین عجب و نخوتها و باشم خانقاهی
تا قبله من گشته تجلّای جمالت‌غافل نشده قلب حزینم ز خیالت
خرّم تن و جانی که شب و روز غنوده‌در ظلّ سراپرده ایوان جلالت
همسایه شدستیم برندان سحرخیزشاید برهانیم دل از باد بطالت
ای عامل دین حالتی از عشق بدست آرورنه چه ثمر زین همه قال و مقالت

عبد الرحمن کواکبی‌

تیره‌ای از فرزندان ابراهیم صفوی که از امرای بزرگ اردبیل بود، چندی پیش به شامات مهاجرت کرده در آنجا توطن اختیار نمودند و با نام کواکبی در آنحدود و بعدها در جهان عرب شهرت و معروفیت بزرگی یافتند. عبد الرحمن فرزندی از این خانواده است که در سال 1849 میلادی (1266 هجری) در حلب بدنیا آمده و در آن شهر تربیت یافته است.
در زمان او، که عثمانیها بر شامات تسلط داشتند مردم از ظلم و ستم آنان در زحمت بودند.
عبد الرحمن علیه آنها بپاخاست و نهضتی در آن منطقه براه انداخت. عثمانیها او را
ص: 340
گرفتند و پس از مدتها حبس کردند. او همه آنها را تحمل کرد و برای بیداری مسلمین به زنگبار، حبشه، هند و نقاط دیگر سفر کرد و سرانجام در مصر رحل اقامت افکند و در سال 1902 میلادی یا 1320 هجری در آنجا درگذشت.
عبد الرحمن که در جهان عرب بعنوان یک انقلابی بزرگ و آزادی‌خواه شناخته می‌شود بموازات تلاشهای سیاسی کتابهائی نیز برشته تحریر درآورد که معروفترین آنها «امّ القری» و «طبایع الاستبداد» می‌باشد .

عبد اللطیف بن عبید الله:

«عبد اللطیف بن عبید الله بن عوض بن محمد الاردبیلی الشروانی القاهری» برادر «محمود البدر» است که در مصر مثل برادرانش به «ابن عبید اللّه» شهرت داشته است. از علمای مذهب حنفی بوده و در قاهره تدریس می‌کرده است. وفات او بسال 854 هجری اتفاق افتاده است.

ملا عبد الله اردبیلی:

از وی بعنوان یکی از فقهای بزرگ قرن دوازدهم هجری یاد شده است. بنا بنوشته مؤلّف دانشمندان آذربایجان و دیگرانی از نویسندگان، او محضر درس اساتید بزرگی مثل «ملّا حسین خوانساری» و «ملا محمد باقر سبزواری» را درک کرده و نیز از آخوند «ملا محمد باقر مجلسی» اجازه روایت داشته است. صاحب تذکره هم از تلمّذ وی نزد آخوند سبزواری یاد کرده و دراینباره نوشته است که دیگر از تلامذه‌اش فاضل کامل و رع المعی ملا عبد الله اردبیلی است که کتاب شرح لمعه را نزد او خوانده و اجازه روایت گرفته است.

شیخ عبد الله ثمرینی:

او از علمای معاصر اردبیل است. از قریه ثمرین برخاست و در مراکز علمی دینی مثل نجف اشرف تکمیل معلومات نمود و در همه رشته‌ها بویژه علوم عقلی بمقام والائی رسید. مراجعت او باردبیل مقارن با ایّامی بود که شادروان آقا میرزا علی اکبر در این ولایت در کانون قدرت مذهبی قرار داشت و علومی مثل فلسفه و حکمت را مجال رشد و رواج نبود.
ص: 341
این وضع سبب شد که شیخ عبد الله بقدر علم و دانش خود موقعیتی بدست نیاورد و مثل اکثر دانشمندان آنعهد اردبیل مجهول القدر بماند. حوزه درسش محدود بتعداد معدودی از طلاب گردید که از او حکمت می‌آموختند.
ثمرینی قریب 55 سال عمر کرد و روز سه‌شنبه چهارم شهریور 1320 در قریه ثمرین بجوار رحمت حق پیوست. مرگ او بطور غیرمترقبه‌ای اتفاق افتاد بدینمعنی که او مرد شجاعی بود، در اسب‌سواری مهارت زیادی داشت و برای دفاع از خود همواری خنجری در زیر عبا بر کمر می‌بست. روز سوّم شهریور سوار بر اسب از قریه ثمرین بسمت شهر حرکت کرد. بیخبر از آنکه ایران مورد حمله روس و انگلیس قرار گرفته و سپاه شوروی از مرز گذشته با آرایش جنگی رو باردبیل پیش می‌آید. او در بین راه با چنین نیروئی مواجه شد و آنها که آخوند را سوار بر اسب و شمشیر بر کمر دیدند درصدد دستگیری وی برآمدند ولی او فرصت بآنها نداده عنان اسب را بسوی دهکده برگرداند و در حالیکه از پشت رگبار گلوله بسمت او می‌بارید خود را سالم از معرکه بدر برد. امّا بقول برادرش از هول این واقعه زهره‌ترک شد و روز بعد در آن قریه بدرود زندگی گفت.

عبد الجمال الاردبیلی:

سخاوی در جزء پنجم از مجموعه «الضوء الامع لا هل قرن التاسع» از او نام می‌برد و جزو دانشمندانی که مذهب حنفی داشته‌اند بشمار می‌آورد. تاریخ وفات او شعبان 869 هجری بوده است.

شیخ عبد الله کورائیمی:

کورائیم قریه بزرگی است که در جنوب شهر و بفاصله 35 کیلومتر از آن قرار دارد. شادروان شیخ عبد اللّه از آن قریه بود و بدینجهت به «کورائیمی» شهرت یافت. او با ثمرینی همعهد بود ولی برخلاف او در فقه و اصول تبحّر داشت و از فقهای بزرگ زمان خود بشمار می‌آمد. کثرت عائله و مشکلات مادی زندگی او را ده‌نشین ساخت و او در کورائیم اقدام بایجاد مدرسی برای تربیت طلاب کرد. در مواقعی که بشهر می‌آمد طلبه‌های اردبیل اطراف او را گرفته از محضرش بهره‌مند می‌گشتند و از اطلاعاتش استفاده می‌نمودند.
ص: 342

آقا میرزا علی اکبر اردبیلی:

از علمای معاصر اردبیل است در سال 1269 هجری قمری در این شهر بدنیا آمد. مقدمات و سطح را در اردبیل و زنجان و بروجرد فراگرفت و برای تکمیل معلومات عازم نجف شد. در محضر «میرزای شیرازی»، «سید حسین کوه‌کمری» و دیگر اساتید علم، خارج را بپایان رسانید و بدرجه اجتهاد رسید.
آنگاه بزادگاهش برگشت و پس از فوت مرحوم «حاج میر صالح مجتهد» عالم بلامنازع محل گردید.
اقامت او در زادگاهش مصادف با حوادثی در ایران، مثل ضعف دولت قاجار، آغاز نهضت مشروطیت، جنگ بین الملل اول و انقلاب کبیر روسیه و ... گشت و بتفصیلی که ما در گفتار پنجم از جلد اول و نیز در فصل اول همین گفتار آورده‌ایم وی در کانون کلیه این اتفاقات در این خطه قرار گرفت.
او در وعظ و سخن گفتن روش خاصی داشت و مستمعین خود را گاهی با عنوان «خران خدا» مورد خطّاب قرار می‌داد. از لحاظ سیاسی مخالف آخوند ملا محمد کاظم خراسانی پیشوای تشیع زمان خود و رهبر نهضت مشروطیت بود و بدینجهت با برادر خود مرحوم حاج میرزا یوسف نیز که از علماء برجسته نجف و از نزدیکان مرحوم خراسانی بود دل‌خوشی نداشت. او شخصا در مدرسه‌ایکه در جوار مسجدش بود تدریس می‌کرد و طلاب بالنسبه زیادی را تربیت نمود. مسجد او در زمان حیاتش مرکز بحث و فحص مسائل اجتماعی روز اعمّ از دینی و سیاسی بود.
او طبع شعر هم داشت و اصول دین و بعضی مسائل مذهبی را برای فهم عوام بزبان ترکی بنظم می‌آورد. مجموعه گفته‌های وی در اینباب، محتوای کتابی را تشکیل می‌دهد که به «اصول الدین عوامی» معروف است. بنوشته «دائرة المعارف اسلام» کتاب دیگری بنام «اصول الدین مسلمین» بفارسی از او موجود است که بطبع هم رسیده است و بصورت سوال و جواب می‌باشد.
ص: 343
از آثار قلمی دیگر وی بقول الذریعه، «کشف الخطاء خوانساری» است که در احوال «شیخ احمد احسائی» و ردّ عقاید شیخیّه می‌باشد و در ایران بطبع رسیده است. رساله عملیه آقا میرزا علی اکبر در باب زکوة و ربا و مزارعه و مکاسب محرّمه است و بنام «معذرة العباد» خوانده می‌شود. مرگ وی بسال 1306 خورشیدی یا 1346 قمری در اردبیل اتفّاق افتاد.

خواجه علی سیاهپوش:

«سلطانعلی بن صدر الدین موسی» مشهور به «خواجه علی سیاهپوش» فرزند و جانشین شیخ صدر الدین و نوّه شیخ صفی الدین بود و از سال 794 هجری که پدرش درگذشت تا زمان وفاتش، که در 18 رجب 830 هجری در بیت المقدس اتفاق افتاد، صاحب خرقه و سجّاده بود و بارشاد خلایق اشتغال داشت. شرح‌حال او و ملاقاتش با امیر تیمور گورکان در جلد اول این کتاب (صفحه 71) آمده و نیز اشاره گشته است که قبر وی در بیت المقدس به «سید عجم» معروفیّت داشته است. خواجه علی عارفی فاضل و عالم بوده و اشعار نیکوئی می‌سرود و دیوان اشعارش از «مبداء تا مقطع» در میان طالبان مشهور بود این غزل از سروده‌های اوست:
منم آن بحر بامعنی که موج پرگهر دارم‌منم آن روح ریحانی که از معنی خبر دارم
نیم از عالم صورت که از صورت درآویزم‌بملک عالم معنی مقام معتبر دارم
در این زندان جسمانی دل و جانم فرونایدنه آخر طالب خاکم که حرص سیم و زر دارد
که من از عالم جانم در این پستی کجا مانم‌ببال همّت معنی زنُه ایوان گذر دارم
منم شهباز سلطانی بوقت صید در معنی‌بسی قطع منازلها برون از بال و پر دارم
طلسم جسم بشکستم بکوی دوست بنشستم‌تو این معنی که می‌بینی من از جای دگر دارم
چنان مستغرق عشقم بغیرم نیست سودائی‌ره وحدت گزین کردم نه در سر شور و شر دارم
علی بردار دل از جان اگر مشتاق دیداری‌ز جان باید گذر کردن چو بر جانان نظر دارم
ص: 344

میرزا علینقلی اردبیلی:

کتاب دانشمندان آذربایجان از وی در ردیف دانشمندان آن خطّه نام برده و نوشته است که میرزا علینقی در مشهد اقامت داشت و نشر علم و ترویج فنون می‌کرد. مرگ او بسال 1135 اتفاق افتاد و در آن شهر بخاک سپرده شد.
مؤلف الذریعه نیز در صفحه 295 جزء بیستم از کتاب خود، از کتابی بنام «مراحل الوصول الی علم الاصول» نام برده و مصنّف آنرا «مولا علینقی بن میرزا بابا اردبیلی» نوشته است. او می‌گوید که مجلّد ثانی این کتاب با تاریخ 1238 قمری نزد «شیخ زین العابدین المهربانی السرابی» و قطعه مسّوده آن با خط خود علینقی نزد «سید آقا تستری» می‌باشد.
چنین بنظر می‌رسد که این هردو علینقی یکنفر باشد و نویسندگان دو مأخذ فوق الذکر هریک از جهتی او را شناخته و معرفی کرده‌اند.

عیشی اردبیلی:

نام او جزو دانشمندان آذربایجان ذکر شده بدون آنکه از حالات و حیات وی مطلبی عنوان شود. مؤلف دانشمندان آذربایجان رباعی زیر را از یک جنگ خطّی بنام وی ضبط کرده است:
نشد نخل امیدی سبز در باغ تمنّایم‌در این محنت‌سرا با طالع خود در تماشایم
بهر نوعی که باشد زین گلستان می‌برم فیضی‌گلی گر نبودم در دست خاری هست در پایم

شیخ غلامحسین غروی اردبیلی:

از علمای باتقوای متأخر اردبیل است. در نجف تحصیل کرده از شاگردان بنام مرحوم نائینی و آقا سید ابو الحسن اصفهانی بوده است. اردبیلیها، پس از احراز مقام اجتهاد وی، بمنظور بهره‌گیری از وجودش جمعی از معاریف را بنجف فرستاده او را که در آنجا شهرت و معروفیّتی یافته بود بزادگاهش آوردند.
او حوزه درسی در اردبیل ترتیب داد و بامور نابسامان طلّاب رسیدگی کرده بوضع آنان سروصورتی بخشید و با وجوه شرعی که بوی داده می‌شد رفاه نسبی برای آنان تأمین
ص: 345
نمود. عالم باورع و تقوائی بود. با قناعت زندگی می‌کرد و در وجوه شرعی آنچنان امانت بخرج می‌داد که خانواده‌اش فردای روز فوتش از جهت امور زندگی دچار عسرت گردید.
او درصدد برقراری نماز جمعه در اردبیل برآمد و چندین جمعه نیز آنرا اقامه نمود ولی بر اثر ناهماهنگیهای ملّایان بالاخره آنرا ترک کرد.
مرحوم غروی در روزهای وحشتناک بعد از بیستم آذر 1325 درصدد یاری بیگناهان برآمد و از قتل و کشتار نفوس بیگناه بدست اراذل و اوباش جلو گرفت . او در مسجد محمدیه که سابقا به «قره‌کوللوک» مشهور بود اقامه جماعت می‌کرد. مرگ وی بسال 1328 خورشیدی اتفاق افتاد و جنازه‌اش با تعطیل عمومی در شهر، بقبرستان معروف «باغ کلانتر» منتقل و بخاک سپرده شد. از آثار قلمی او تقریرات مرحوم نائینی است که به نیکوترین وجهی آنرا تحریر کرده است.

فائض اردبیلی:

«ملا حیدر علی خلف مسیح اللّه اردبیلی» معروف به «فائض» در قرن یازده هجری می‌زیسته و بسال 1081 بدرود زندگی گفته است. او مثل پدر از حسن خط بهره وافی داشته و در فنّ تاریخ استاد بوده است. اشعاری هم بشکل مثنوی می‌سروده و کتابی بنام «مهر و وفا» تدوین کرده است که بنا بنوشته الذریعه، در 1043 هجری جمع‌آوری گشته و نسخه‌ای از آن در کتابخانه ملّی تهران بشماره 4/ 564 ف نگهداری می‌شود. بیت اول آن کتاب:
شکر که دیباچه مهر و وفاگشت مشرّف بسپاس خدا
و بیت آخر آن:
مونس من باد محبّت تمام‌کار دلم باد وفا و السّلام
رباعیات زیر نیز از سروده‌های اوست:
فائض سخن راست ز ما باور کن‌مژگان بندامت گناهی تر کن
ص: 346 پروانه شبی بخواب ما آمده گفت‌شب رفته چه مرده‌ای چراغی بر کن
امشب بمن آن ماه که از مهر قرین بودبزمم ز صفا رشک صنمخانه چین بود
گمنامیم از آفت شهرت برهانیدکاری که فلک کرد بکام دلم این بود
پسر فائض نیز طبع شعر داشته و در مادّه تاریخ درگذشت پدرش گفته است:
تاریخ وفات فائضای مرحوم‌کردند رقم که شد «برحمت واصل»

فائق اردبیلی:

کتاب «دانشمندان آذربایجان» یک جمله در حق وی نوشته و آنرا از «حدیقة الشعرا» نقل کرده است و آن جمله اینست که «فائق اردبیلی از سخنوران قرن سیزدهم هجری بوده است».

فردی اردبیلی:

در قرن دهم هجری می‌زیسته و از دار الارشاد اردبیل بوده است. بنوشته پیشینیان مردی نیکوخصال و پسندیده احوال بوده بیش از بیست سال از عمر خود را در صحبت شعرا و فضلا گذرانیده و هماره سعی بر آن می‌نموده است که در صفات و کمال از اقران و یاران برتر باشد.
فردی در سال 989 هجری بقصد تکمیل معلومات بشیراز رفت و پس از مدتی به دار المؤمنین کاشان مهاجرت کرد و در آنجا نیز با فضلا و دانشمندان همصحبت گردید.
او در شعر و ادب استاد بود و اشعار لطیفی می‌سرود. نوشته‌اند که فضلا او را از لحاظ فصاحت و لطافت اشعارش همطراز «قیدی شیرازی» دانسته‌اند ولی نمونه‌ای از اشعارش را ثبت نکرده‌اند.

کوثری اردبیلی:

از او که شاعر توانائی بوده بعنوان مردی درویش‌مسلک و صوفی‌منش نام برده شده است و این بیت بدو منسوب می‌باشد:
تو چنان جفا پسندی که اگر خدنگ نازت‌سوی دل گشاد یابد بکرشمه بازداری
در مآخذیکه نام او در آنها آمده از تاریخ حیات و شرح‌حالاتش مطلبی عنوان نگشته
ص: 347
ولی گفته شده است که او از خلفای «محمودی» است و محمودی از اهالی «پسخان گیلان» است که در سال 800 هجری ظهور کرده طریقه «نقطویان» را تأسیس نموده است.

ماهر اردبیلی:

از او نیز شرح‌حالی در دست نیست فقط نوشته‌اند که نامش «محمد قلی» و خود از اهالی صحرای مغان بوده و در اردبیل شغل عطاری داشته است. از استعداد ادبی قابل توجّهی برخوردار بوده و در شعر از استادان پیروی می‌نموده است.
بنابر نوشته دانشمندان آذربایجان دیوان مختصری دارد که پر از اشعار خوب است و ابیات زیر نمونه‌ای از آنها می‌باشد:
در گوش و زبان و دل مردم سخن توست‌در خلوت هرکس که رسی انجمن توست.
از کنج دهانش هوس بوسه نمودم‌خندید چو گل گفت زیاد از دهن توست.

مایلی اردبیلی:

از شعرای دوره شاه عباس اول بوده ذوق سرشار و طبع روانی داشته است. در فن موسیقی استاد بوده از آلات موسیقی نی و طنبور را خوب می‌نواخته است. او اشعار عاشقانه بلندی دارد این بیت از گفته‌های اوست:
بزم خالی دیدم امشب چون صراحی پیش یارریختم در جام اخلاص آنچه در دل داشتم

مجرمی اردبیلی:

از شرح‌حال و تاریخ وفاتش اطلاعی در دست نیست ولی نوشته‌اند که سخنور خوشگو بوده است. برای نمونه این بیت را از اشعار او شاهد آورده‌اند:
از جنون منّت پذیرم زانکه یارم عمرهاست‌از نظر رفته است و با او گرم گفتارم هنوز

شیخ محسن نجفی:

از فقهای معاصر اردبیل است. اوایل قرن 14 هجری در این شهر بدنیا آمد. مقدمات و سطح را در آنجا یاد گرفت و چون از هوش و استعداد زیاد بهره‌مند بود برای ادامه تحصیل به نجف اشرف
ص: 348
رفت و از محضر اساتید روز نظیر آقا سید ابو الحسن اصفهانی و مرحوم نائینی کسب علم و دانش نمود و پس از نیل بدرجه اجتهاد و تحصیل اجازات لازم بزادگاهش برگشت.
او اولین مجتهد اردبیلی است که در قرون اخیر اقامه نماز جمعه را در این شهر معمول داشت. مردم چنانکه رسم است ابتدا با اشتیاق تمام از آن استقبال کردند ولی کم‌کم و بر اثر مطالبی که دیگران در باب عدم وجوب آن شایع نمودند از شرکت در آن بازایستادند و سرانجام آنرا با تعطیل مواجه ساختند.
شیخ از اساتید دانشمند حوزه علمی اردبیل بود و علاوه بر طلاب دانشجویان دانشگاهی را هم در علوم عقلی و نقلی تعلیم می‌نمود. پس از آنکه دولت بتأسیس دفاتر اسناد رسمی اقدام نمود او قبول تصدی آنرا با شئون روحانیت متناسب دانست و بدلیل آنکه امور دفاتر مزبور کلّا اسلامی و فقهی است و فقها باید برای رعایت موازین شرعی آنها را در اختیار بگیرند خود تصدی یکی از آنها را پذیرفت ولی این امر مورد ایراد دیگران قرار گرفت.
شیخ در سال 1325 خورشیدی به مشهد رفته اقامت نمود و در سال 1335 در آنجا بدرود زندگی گفت.

حکیم میرزا محمد اردبیلی:

در قرن یازده هجری می‌زیسته و از حکما و ادبای آن قرن بشمار می‌آمده است. صائب در اردبیل با وی ملاقات کرده و بنا بنوشته دانشمندان آذربایجان چهارده بیت از اشعار او را در بیاض خود نقل نموده است. ابیات زیر از سروده‌های وی می‌باشد:
چراغی از رخت در رهگذر زلف نه کامشب‌درین ظلمت پریشان روزگاری خانه می‌سازد
همزبانی کو که یکدم هم‌نفس باشد مرابیکسی چون خویش می‌خواهم که کس باشد مرا
هرزه‌گرد باغ چون بلبل نیم‌پروانه‌ام‌می‌توانم کرد پروازی که بس باشد مرا
ص: 349 بلبل بفغان من بخموشی غم دل راهرکس بزبانی که توانست ادا کرد
در مستی و خوابم نشود عشق فراموش‌آسودگی افتاده به بیهوشی دیگر
عارف سخن از پیر نهان نتواندواصل صفت وصل بیان نتواند
چون قطره پیوسته بدریا گم شدگم‌گشته ز گم کرده نشان نتواند.

میرزا محمد اردبیلی:

از دانشمندان و عرفای قرن یازدهم هجری است. در کاشان سکونت داشته و در آنجا نیز درگذشته است. بسبب مقام علمی که داشته بعنوان «محقّق اردبیلی» معروف گشته ولی حاج ملا علی نراقی در کتاب معروف «الخزائن» خود، ویرا چنین معرفی نموده است:
میرزا محمد الاردبیلی الاصل و کاشانی المسکن که مشهور بمحقّق است و قبر او در بیدگل است از قرای کاشان، از جمله عرفا بوده از شاگردان قاضی اسد اللّه قهیبائی، که او نیز از جمله عرفاست و در کاشان در قرب دروازه فین مدفون است در مقبره شاه شمس و حال مشهور است بمقبره قاضی اسد اللّه و فوت قاضی اسد الله در سنه یکهزار و چهل و هشت 1048 هجری واقع شده ...»
میرزا محمد کتاب ارزنده‌ای بنام «ریاض العارفین و منهاج السالکین» در عرفان و تصوّف تألیف نموده و نسخه عکس‌برداری‌شده آن از نسخه خطی در دو مجلد بشماره 6525 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود می‌باشد. میرزا محمّد در ابتدای کتاب خویشتن را «میرزا محمد بن سلطانمحمد اردبیلی الاب ملقب بمحقق مقیم دار المؤمنین کاشان» معرفی کرده و با احاطه کاملی که بقرآن مجید و احادیث و علوم زمان خود داشته است کتابش را در بهترین شکلی تدوین نموده است.
ص: 350

محمد بن حمزه ننه‌کرانی:

از دانشمندان متأخر است که از قریه «ننه‌کران» سه فرسخی شمال غربی اردبیل برخاسته و در نجف اشرف از محضر درس مرحومین «مامقانی» و «شربیانی» استفاده کرده است. صاحب الذریعه نوشته است که «سید میر محمد بن حمزة الموسوی الاردبیلی» کتابی دارد که از سه مجموعه تشکیل یافته است. مجموعه اول در 378 صفحه بقطع ربعی در سه موضوع: در بعضی نوادر و قصص و حکایات عبرت‌آمیز، در توحید و امامت، در فضائل اهل بیت (ع) و تاریخ آنها.
مجموعه دوم. در نصایح و مواعظ و فضائل. مجموعه سوم در انساب بعضی سادات که نسبت به مجموعه اول کوچکتر و در یک‌صد صفحه است.
الذریعه یادآور شده است که این کتاب نزد پسر کوچک میر سید محمد بنام سید فخر الدین می‌باشد. سید محمد در سال 1364 قمری درگذشته است.

محمد بن عبد الکریم الاردبیلی:

«محمد بن عبد الکریم بن محمد الشمس الاردبیلی» از علمای مذهب شافعی در مصر بوده و جزو فقها بشمار می‌آمده است.
السخاوی می‌نویسد که نام جدّ وی در جای دیگر عبد الله نوشته شده است و اضافه می‌کند که او از خواص میرآخور «جان بیگ» بوده بدفعات بسفر حج توفیق یافته است. محمد در سال 886 هجری در مکه مجاور شده و دیگر بقاهره بازنگشته است.

محمد بن عبید الله الاردبیلی:

«محمد بن عبید الله بن عوض بن محمد الاردبیلی الّشروانی القاهری» از دانشمندان مذهب حنفی در قرن نهم بوده و در مصر بعنوان ابن عبد الله شناخته می‌شده است. در «الایتمشیّه» و «الابو بکریّه» و «امّ السلطان» قاهره درس می‌داده در سنه 819 در آنجا درگذشته است.
ص: 351

استاد مولا محمد بن علی اردبیلی:

«حاج محمد اردبیلی غروی حائری» پسر علی اردبیلی است در قرن یازدهم هجری می‌زیسته و در 17 ذیقعده 1098 هجری قمری در اصفهان از مجلسی دوم اجازه اجتهاد گرفته و گویا در اینموقع حدود 40 سال داشته است.
او کتاب معروفی بنام «جامع الروات» دارد که مهمترین سند قابل استناد جهان تشیّع امروز از حیث رجال است. خود اردبیلی در باب تألیف این کتاب می‌گوید چون مسئله راویان و چگونگی روایت آنها از حیث ثقه بودن خود و صحّت روایاتشان مشکلات زیادی ایجاد می‌کرد من بدین فکر افتادم که در این باب خدمتی انجام دهم و لذا بیست سال بمطالعه کتابهای مربوط اعمّ از شیعه و سنّی پرداختم و کتاب را در سال 1100 هجری بپایان رسانیدم.
صاحب الذریعه می‌گوید که وقتی کتاب بپایان رسید مولا محمد بن علی جشنی در مدرسه مبارکه در اصفهان، که در یکی از هجرات آن می‌زیست، ترتیب داد و جمعی از علما و دانشمندان را بدان دعوت نمود. برای تنظیم دیباچه کتاب هریک از آنان جمله‌ای نوشتند. مجلسی دوّم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»*، آقا جمال محقّق خوانساری «الحمد للّه»، میرزا علاء الدین گلستانه «الّذی»، میرزا محمد رحیم عقیلی «زیّن قلوبنا»، شیخ جعفر قاضی «بمعرفة الثقات»، آقا رضی الدین برادر آقا جمال «و العدول»، ملا محمّد سراب تنکابنی «و الاثبات و الاعیان». و دیگران هریک جمله‌ای نوشتند تا دو سطر. نسخه را بمؤلف کتاب دادند که در اوّل کتاب آنرا با خط خود ذکر نماید. و این کار علمای بزرگ آنروز مقام علمی مولا اردبیلی و اهمیّت کار او را می‌رساند.
در نیمقرن اخیر که ریاست حوزه علمیه تشیّع در قم با مرحوم حاج آقا حسین بروجردی بود او درصدد تألیف کتابی در علم الّرجال برآمد و گروهی را مأمور این کار کرد و چون ارزش جامع الّروات بالاتر از آنها گشت لذا آن کتاب بعنوان بهترین سند در این زمینه پذیرفته شد و با چاپ مکرّر آن مرجع قابل اطمینانی در دست علاقمندان قرار
ص: 352
گرفت.
تصنیف دیگر وی تصحیح الاسانید است که برای راوی‌شناسان ارزشمند می‌باشد.

محمد بن موسی الاردبیلی:

حکیم و دانشمند بزرگ عصر خود بوده و دو کتاب یکی در حکمت نظری بنام «اسرار الحکمه» و دیگری در حکمت عملی بنام «مداوات النفوس» نوشته است.
مؤلف الذریعه نام ویرا «ابی جعفر محمد بن موسی الاردبیلی» نوشته و بدون آنکه در باب شرح‌حال و تاریخ حیاتش مطلبی عنوان کند آورده است که کتاب مداوات النفوس او در تهذیب اخلاق است و حاوی پنج فصل می‌باشد و فصل اول آن در تعریف خلق است. این کتاب بخط «شهاب الدین بحرانی» در سال 737 هجری نوشته شده و صاحب الذریعه از وجود آن در نجف، نزد آقا «سید حسین بن سید ابی القاسم التبریزی» طبیب خبر داده است.

محمد حسین اردبیلی:

در مجلد 23 الذریعه بمناسبت تألیف کتابی بنام «رسالة فی المنطق» از او یاد شده و اضافه گردیده است که نسخه خطی آن از قرن یازدهم هجری باقی است که شخصی بنام «محمد رضا بن گلمحمد» با خط نستعلیق نوشته و هم‌اکنون بشماره 1/ 4056 در کتابخانه مجلس شورایملّی می‌باشد.

محمد طاهر اردبیلی‌

گنجینه دانشمندان درباره او چنین نوشته است: «مرحوم مبرور شیخ العلماء العاملین، حجت الاسلام و المسلمین حاج میرزا محمد طاهر اردبیلی نجفی، از شیوخ علماء و اکابر اساتید و مدرسین حوزه علمیه قم بوده‌اند. وی فرزند مرحوم حاج عبد الظاهر مدرس اردبیلی، که از علماء آذربایجان و علماء بی‌بدیل آنسامان بوده است، بوده. در ذیحجّه 1308 قمری در اردبیل متولد شده و ادبیات را از والد مبرورش استفاده و بعد دو سالی در مشهد از محضر مرحوم ادیب نیشابوری استفاده کرده و بعد منتقل باصفهان شده ده سال
ص: 353
در این شهر باستانی اقامت نموده و از محضر مدرسین بزرگ چون مرحوم آخوند گزی، آیت الله درچه‌ای و دیگران استفاده نموده و هم از محضر آخوند ملا محمد کاشی استاد مرحوم آیت الله بروجردی و آقای حاج میرزا رحیم ارباب، بهره‌های وافی برده و بعد مهاجرت نجف اشرف نموده و از محاضر دروس آیات بزرگ اصفهانی و نائینی و عراقی استفاضه نموده و بعد بقم آمده بامر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی اقامت را اختیار و بتدریس فقه و اصول و هیئت و نجوم پرداخته تا اینکه داعی حق را، بعد از رحلت مرحوم آیت اللّه بروجردی اجابت و در ارض پاک قم مدفون گردیده است. از آثار ایشان است: «ایماآت در نجوم، شرح صمدیّه، این الهیئة و الاسلام، حویشه الکفایه».

محمود بن عبید الله الاردبیلی:

«محمود بن عبید اللّه بن عوض بن محمد البدر بن الجلال بن التاج الاردبیلی الشروانی القاهری» معروف به محمود البدر از بزرگان اهل سنّت در مذهب حنفی است. در اواسط ماه صفر 794 در نزدیکیهای جامع الازهر در قاهره بدنیا آمده و در خدمت پدرش عبید الله بن عوض تربیت یافته و بتحصیل علم پرداخته است. در اندک‌زمانی مقدمات را فراگرفته و قرآن را حفظ کرده است. در 12 سالگی از اطلاعات وسیع برخوردار بوده و سرانجام از بزرگان علما و دانشمندان شده است در دستگاه «امیر یشبک» تقرّب یافته و حواشی و کتیبه‌هائی تحریر نموده است. همّت عالی داشته بکسانیکه بحضورش می‌رفته‌اند
ص: 354
محبت می‌کرده است. در گفتار شیرین و جذّاب بوده و با مردم زود مأنوس می‌شده است. روز جمعه 14 شعبان 875 هجری در قاهره بدرود زندگی گفته است.

محنتی اردبیلی:

در کتاب دانشمندان آذربایجان نامی از او دیده می‌شود ولی از حالات وی چیزی عنوان نگردیده است و فقط این بیت از او نقل شده است:
آه گرم از دل دمادم می‌کشم‌آه کاندر خانه افتاد آتشم

محوی اردبیلی:

«مولانا ملا عبد العلی محوی اردبیلی» در اواخر قرن دهمّ هجری در شهر اردبیل تولد یافته ولی معلوم نیست که چگونه دست تقدیر او را در اوایل حیات به فارس و شیراز کشانیده است. عمر زیادی نکرده لیکن از هوش و ذکاوت زیادی بهره‌مند بوده و اشعار خوبی نیز می‌سروده است. در دوره حیات کوتاه سفر زیادی کرده و بعد از سیر و سیاحت در شیراز و اصفهان، در اوایل 1020 هجری راه هند در پیش گرفته نزد رستم میرزای صفوی، حکمران «تته» در آن کشور رفته است.
«عبد الغنی» مؤلف «میخانه» می‌گوید که محوی در سال 1023 در راه «اجمیر» با او همراه بوده و در آن تاریخ 27 سال داشته است. بگفته او محوی در راه این بیت را انشاء کرد:
رهی در پیش دارم کاخر عمر است انجامش‌بهرجا مرگم آسایش دهد منزل کنم نامش
و کمی بعد گفت که این بیت مرا امسال خواهد برد. وی در آن ایّام به «برهانپور» رفت و از قضا پیش‌بینی‌اش تحقق یافت و بعد از اندک‌زمانی در سال 1024 داعی حق را لبیّک گفت. این دو بیت نیز از اوست:
بوی گلی نمی‌رسد آه مگر ز بخت من‌خواب گرفت در چمن قافله نسیم را
خواهم ز بتان شعله داغی به لحد برداین هم دل من نیست که با من نگذارید
در صفحه 102 جلد اول آتشکده آذر نیز این بیت بنام وی نقل شده است:
ص: 355 صفیری سر نزد در هیچ حال از من مگر وقتی‌که در دام آمدم صیاد غافل را خبر کردم.

مستوفی اردبیلی:

از او شرح‌حالی در مآخذ دیده نمی‌شود و فقط در کتاب دانشمندان آذربایجان بدین بیت از وی اشاره شده است:
باین ناز و ملاحت گر بسیر بیستون آئی‌نثار مقدمت فرهاد سازد جان شیرین را

مفتی الشیعه:

آیت الحق سید محمد تقی از فقهای بزرگ یکقرن اخیر اردبیل است. پدرش سید مرتضی از فقهای دانشمند و باذکاوت امامیّه در نجف اشرف بود. او حدود سال 1282 هجری قمری در نجف بدنیا آمد و هنوز کودک بود که پدرش بزادگاهش در خلخال برگشت و پس از چندی قصد توطن در اردبیل نمود. نشوونمای محمد تقی در این شهر صورت گرفت و مقدمات و سطح را نیز در همین شهر، نزد پدر و مرحوم حاج میر صالح مجتهد فراگرفت و از محضر دانشمند بزرگ مرحوم شمس الحکمای معروف نیز ریاضیات و هیئت و طب آموخت. در چهل و یکسالگی بنجف اشرف رفت و در حوزه درس آخوند ملا کاظم
ص: 356
خراسانی و دیگران شرکت نمود و با احراز درجه اجتهاد خود نیز بتدریس پرداخت. در نهمین سال اقامت بیمار شد و مجبور به بازگشت باردبیل گردید و چون بهبود یافت در این شهر، که در آنزمان مرکزی جهت تربیت علمای دینی برای قفقاز و گیلان و قسمت بزرگی از آذربایجان بود، بتدریس پرداخت و در رفع مشکلات دینی مرجعی برای مردم شد. او رساله عملیّه بنام «شجرة التقوی لثمرة یوم الجزا» چاپ و منتشر نمود و گروهی نیز از او تقلید کردند.
مرد متوّرع و باتقوائی بود و علیرغم نیاز شخصی در وجوه شرعیّه تصرف نمی‌نمود و خود مؤدّیان اینقبیل وجوه را بایصال آنها بصاحبان استحقاق ترغیب می‌کرد و بدینجهت در بین عامّه حرمت خاصّی داشت.
وفات او در آخرین شب ذیقعده سال 1361 هجری که مصادف با وفات حضرت امام محمد تقی (ع) بود اتفاق افتاد و در مجاورت مسجد جمعه بخاک سپرده شد.
تألیفات ارزنده‌ای از مرحوم آسید تقی باقی است که از جمله آنها یکدوره تقریرات درس خارج آخوند ملا کاظم خراسانی (دوره‌ایکه از 7 ربیع الاول سال 1323 شروع شده است) و نیز یادداشتهائی از تقریرات دوره دوم تدریس خارج ایشان (که از دهم ربیع الاول 1327 آغاز گشته است) می‌باشد.
تعلیقه‌ای بر کتاب الاصول آخوند (از اوّل تا فصل عام و خاص و در اصول علمیه تا اصالة البرائه)، حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری (از اول تا قسمتی از خیارات)، کتاب الوقف، کتاب الرّهن، رساله‌ای در فرق بین حق و حکم، نظریاتی در حول کتاب طهارت شیخ انصاری از آثار دیگر اوست.
فرزند ذکور منحصربفرد آقا سید تقی بنام آقای سید محمد مفتی الشیعه از علمای مقبول العامه حوزه علمیه قم است و در آن شهر سکونت دارد و بقرار مسموع کتابخانه شخصی وی حاوی نسخ ارزنده‌ای از کتابهای خطی و چاپی می‌باشد.

مولانا مقدّس اردبیلی:

«ملّا احمد بن محمّد» معروف به «مقدس اردبیلی» یا «محقق اردبیلی» از اعاظم علمای اسلام در مذهب تشیّع است.
ص: 357
او در قرن دهم هجری زندگی می‌کرد و در ورع و تقوی و فقه و کلام وحید عهد خود بشمار می‌آمد. بهتر است او را از قول «علامه مجلسی» شناخت که گفته است «محقّق اردبیلی در ورع و تقوی و زهد و فضل بنهایت مطلوب رسید و من، یعنی مجلسی، در متقدمین و متأخرین مثل او را نشنیده‌ام. جلالت و وثاقت و امانت وی معروفتر از آنست که گفته شود و یا کلمات و عبارات قادر به بیان آنها گردد. فقیه و متکلّم عظیم الشأن و جلیل القدر و والامقام بود و با تقوی‌ترین، برترین و پاکترین مردم زمانش بحساب می‌آمد». او در جای دیگر گوید:
و الاردبیلی من الاعاظم‌عنه استجاز صاحب المعالم
مقدس ذو ورع و رفعه‌وفاته فی الالف الّا السبعه
آنگاه مجلسی بذکر مؤلّفات مقدس می‌پردازد و می‌گوید که او مصنفات گرانقدری دارد و از جمله آنها از «آیات الاحکام» نام می‌برد که به «زبدة البیان» موسوم می‌باشد. و نیز از «مجمع الفایدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان»، «حدیقه الشیعه» بزبان فارسی، «شرح الهیات التجرید» و «تعلیقاته علی شرح المختصر العضدی» و غیر از اینها از حواشی و رسائل و جوابهای مسائل یاد می‌کند.
مقدس تألیفات دیگری نیز دارد که از جمله آنها «اثبات الواجب»، «مناسک الحج»
ص: 358
و مقاله «در امر شی‌ء» می‌باشد و نسخه‌ای از مناسک الحج وی در کتابخانه رضویّه مشهد موجود است.
در کتابها مطالب زیادی در حق او نوشته‌اند و در باب زهد و تقوی و معنویّت وی سخنانی گفته‌اند. او از اهالی قریه نیار، دو کیلومتری شرق اردبیل است. در نجف اشرف درس خوانده بعالیترین مقام فقاهت روز در عالم تشیع رسید و ریاست حوزه علمیّه نجف را برعهده گرفت. سلاطین و حکام وقت بدو احترام خاصی قائل بودند مخصوصا شاه عباس بزرگ صفوی ارادت خاصی به او می‌ورزید و مکاتباتی با او داشت.
نوشته‌اند که مقدس شاه عباس را در نامه خود بعنوان «بانی ملک عاریه عبّاس» مورد خطاب قرار می‌داد و شاه نیز در مکتوبات خویش بدو، خود را «کلب آستان علی» می‌نوشت.
مقدس شاگردان بزرگی تربیت نمود که بعدها در حوزه علمیّه جانشین وی گشتند.
بعد از فوت مقدس ریاست حوزه علمیه نجف ابتدا به «ملّا عبد اللّه شوشتری» (استاد شیخ بهاء الدین)، سپس به «شیخ حسن بن زین العابدین عاملی» (شهید دوم) صاحب «معالم الاصول و منتقی الجمان» و بعد به «سید علی» صاحب «مدارک» تفویض گردید و بالاخره «امیر فیض اللّه تفرشی» و «امیر علّام» در جای استاد افاضه علم نمودند.
هنگام رحلت مقدس از وی پرسیدند بعد از شما به که رجوع کنیم فرمود در شرعیات به امیر علّام و در عقلیّات به امیر فیض اللّه.
مقدس در سال 993 هجری، یعنی هفت سال به آغاز قرن یازدهم مانده بدرود زندگی گفت. جنازه او را در نجف اشرف در جوار تربت مقدس حضرت علی بن ابیطالب (ع) در حجره‌ایکه در ایوان مطهّر واقع است، بخاک سپردند.
ملا احمد اردبیلی که می‌گویند در حال حیات اگر در مسائل دینی و فقهی بمشکلی برمی‌خورد از ضریح حضرت امیر (ع) جواب می‌گرفت، بعد از مرگ نیز کلیددار حرم مطهّر گردید. بدینمعنی که خدّام آستانه شبها پس از آنکه همه بیوتات حرم را بسته و قفل می‌نمایند کلیدها را در مقبره او می‌گذارند و فقط کلید این مقبره را با خود می‌برند.
مقدس طبع شعر نیز داشته و گاهی اشعاری می‌سروده است. این ابیات بدو منسوب است:
ص: 359 ز تنم نمانده موئی که دو صد شرر نداردخبری ز سوز حالم دل بیخبر ندارد
شرر است باد نخلی که دمد ز نخل ایمن‌شجر نیاز عاشق بجز این ثمر ندارد
مده از خمار بیمم که من از الست مستم‌می کهنه‌ای حریفان غم دردسر ندارد
نفسی ز نفس بگسل نفسی برآر از دل‌همه گر دعا شود لب بخدا اثر ندارد.
سالخوردگان اردبیل، بنقل از گذشتگان خود کرامات و مقاماتی در حق او بیان می‌نمایند و برخی از علماء و دانشمندان نیز در باب قدس و تقوای وی سخنانی بر زبان می‌آورند که گاهی برای آدمی غیرقابل‌تصوّر و یا غیرقابل‌قبول می‌شود . بااینحال آنچه مسلّم است اینست که ملا احمد مقدس اردبیلی بر اثر علم و دانش وسیع خود بعنوان «محقّق اردبیلی»، و در نتیجه زهد و قداست و تقوایش بنام «مقدس اردبیلی» در جهان اسلام معروفیّت عمومی دارد.
ص: 360
این جمله از حاج آقا حسین بروجردی رئیس مذهبی عالم تشیّع در نیمه دوم قرن چهاردهم هجری است که روزی در جلسه درس و در حضور بیش از یکهزار عالم و طلبه گفت که «عدالت را دو نفر با خود بردند. ملا هاشم بحرانی و مولانا شیخ احمد محقّق اردبیلی».

ملحی اردبیلی:

«قاضی ابو عمرو مسعود بن حسین» معروف به «ملحی اردبیلی» روز عاشورای سال 421 هجری چشم بجهان گشوده است. برای تحصیل ببغداد رفته در آنجا از فقهای بنام گشته است و پس از مدتی به دمشق سفر کرده است. ابن عساکر در کتاب تاریخش و هم نویسندگان دیگر در نوشته‌های خود او را از ارکان علمی آذربایجان بشمار آورده‌اند امّا از حالات و تاریخ وفاتش مطلبی عنوان نکرده‌اند. ملحی از حیث فقه و ادب بویژه حسن طریقت در احکام و قضاوتهایش شهرت داشته است.
ص: 361

میر آخور اوغلی:

مرحوم حاج میرزا محمد علی معروف به «میر آخور اوغلی» از علمای بزرگ نیمه اول قرن چهاردهم هجری اردبیل بوده است. در اردبیل بدنیا آمده تحصیلات مقدماتی را در آنجا گذرانیده است. در سنین جوانی بنجف رفته و با سعی و کوششی که داشته از شاگردان ممتاز حوزه درسی مرحوم «فاضل دربندی» شده است. سرانجام در علوم عقلی و نقلی بهره کافی یافته با نیل بدرجه اجتهاد بزادگاهش بازگشته است. او در مسجد جنّت‌سرا اقامه جماعت می‌کرد و بحل و فصل مرافعات مردم می‌پرداخت و در این کار مهارت خاصی ابراز می‌داشت. مردی صریح اللهجه بود و با خرافه‌پرستی بشدت مبارزه می‌نمود و بدین‌سبب مورد احترام خاص و عام بود. کلمات قصار حکمت‌آمیزی بیان می‌داشت و هنوز سالخوردگان اردبیل برخی از آنها را بیاد دارند و جمله معروف وی «حسین سنون دین سیز عزا داروه قربان اولوم» را بر زبان می‌آورند.
می‌گویند روزی مردی بدو مراجعه کرده گفت خانه‌ام در کنار شهر است و شب هنگام که بمنزل می‌روم از حمله سگها می‌ترسم. دعائی بمن یاد بده که از مزاحمت آنها در امان باشم. شیخ گفت برای دفع شر سگ این آیه را می‌خوانند و «نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصِیدِ» ولی بدان که سگ عربی نمی‌داند و نباید چوبدستی را از خود دور کنی.
او حوزه درسی نیز داشت و از تألیفاتش کتاب منطقی است در شرح حاشیه
ص: 362
ملا عبد الله. این کتاب بچاپ نرسیده و نسخه خطی آن نزد بازماندگانش می‌باشد. او در سال 1328 هجری قمری درگذشته و قبرش در بقعه شیخ صفی الدین در ایوان مشرف بمسجد جنت‌سرا می‌باشد.

مؤمن اردبیلی:

مؤلف الذریعه در صفحه 161 از جزء 12 کتاب خود از کتابی بنام «کنز الفوائد» نام می‌برد که در شرح «ارشاد الاذهان» علامه حلّی می‌باشد. او مؤلف این کتاب را «مؤمن اردبیلی» ذکر می‌کند و اضافه می‌نماید که مجلّدات طهارت و صلوة آن در گنجینه کتب حاج میرزا باقر طباطبائی تبریزی معاصر موجود است ولی ابدا تاریخ ندارد و بدینجهت عصر شارح معلوم نمی‌باشد.

نظام الدین اردبیلی:

«مولی نظام الدین بن مولی احمد الاردبیلی» از جمله دانشمندان بنام اردبیل است که در قرن دوازدهم هجری می‌زیسته است. او طبع شعر داشته و یکی از تألیفات خود بنام «عنوان نامها» را، که در علم نحو است، بنظم نوشته و این مجموعه بنا بنوشته الذریعه در 1267 هجری طبع گشته است. نسخه خطی آن با خطّ محمد جعفر بن رستمعلی تبریزی که در 1287 نوشته شده نزد شیخ مهدی شرف الدین بوده است. این کتاب با این بیت:
زیب عنوان حرفهای شگرف‌نام آموزگار دفتر حرف
آغاز گشته و با این بیت:
تا بجایست نامه ایّام‌باد عنوان نامهایش نام
بپایان رسیده است و برخی از دانشمندان با توجه بمصراع آخر کتاب است که آنرا بنام «عنوان نامها» شناخته‌اند.
نظام الدین کتاب دیگری بنام «شرح شواهد» دارد و یکی از نسخه‌های آن در 1215 هجری با «عنوان نامها» یکجا نوشته شده و بقول مؤلف الذریعه در آن آمده است که «و له شواهد عوامل ملا محسن الّذی توّفی سنه 1150»
چهل حدیث خطی میر محمد تقی بن الحسن الحسینی موجود در گنجینه کتابهای
ص: 363
آستانه رضوی در خراسان با خط همین نظام الدین می‌باشد.

نظام الدین اردبیلی:

«نظام الدین ولد شمس الدین» خطّاط هنرمندی است که از دار الارشاد اردبیل برخاسته و در قرن نهم هجری در اردبیل بکتابت اشتغال داشته است. بنا بنوشته دانشمندان آذربایجان خطوط ستّه را خوب می‌نوشته و مخصوصا خط نستعلیق را خوب و پاکیزه کتابت می‌کرده است. نوشته‌اند که نظام الدین در سال 920 هجری هنوز در حال حیات بوده است.

نکهت اردبیلی:

از او نیز بعنوان شاعر در کتابها یادشده و «دانشمندان آذربایجان» این بیت را بنام وی ضبط کرده است:
قطره آب حیات عمر ابد می‌بخشدالتفات کم صاحبنظران بسیار است

نوری اردبیلی:

در عهد شاه عباس اول می‌زیسته و از شعرای آنعهد بشمار می‌آمده است. این بیت بدو منسوب است:
بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده‌یا دود دل ماست بخورشید رسیده

وارثی اردبیلی:

از اصیل‌زادگان اردبیل بوده است. در قرن دهم می‌زیسته و بحسن سیرت و کمال قریحت معروف بوده است و مخصوصا از جهت تواضع و خلق نیکو شهرت عمومی داشته است. پس از مدّتی از اردبیل عزم عراق عجم و خراسان کرده به سیر و سیاحت گذرانیده است. در سال 989 هجری به استرآباد «گرگان امروزی» رسیده مورد احترام علما و التفات سکنه آنجا قرار گرفته است. در ادب و شعر توانائی کافی داشته اشعار نیکوئی می‌سروده است و این ابیات نمونه‌ای از آنهاست:
وارثی را بارها گفتم که ترک عشق کن‌حرف من نشنید چندانی که دشمن‌کام شد
بزندگیم کدام آرزو برآوردی‌که روز بازپسین نخل ماتمم باشی
ص: 364

واله اردبیلی:

در نود و هفتمین صفحه جنگ خطی‌ایکه در صفحه 335 این کتاب ضمن حالات «طاهر اردبیلی» بدان اشاره شده است، قصیده‌ای ثبت و در بالای آن‌چنین عنوان گشته است «لراقمه محمد هادی طبیب اردبیلی متخلص به واله». این نوشته نشان می‌دهد که محمد هادی در قرن یازدهم هجری یا سالها قبل از آن در شهر اردبیل طبابت می‌کرده و طبع شعر نیز داشته است. جای تأسف است که از حالات و تاریخ حیات و ممات او مثل دیگر دانشمندان اردبیل نوشته‌هائی باقی نمانده است تا آدمی بدرستی آنانرا بشناسد و از آثار و افکار علمی و ادبی و اجتماعی آنان آگاهی یابد. قصیده مذکور چنین است:
شبی که بود ز حیرت زبان نطقم لال‌دلم ز درد گرانمایه خاطرم ز ملال
دماغ خسته ز زلف بتان پریشانترتن از جدائی هم‌صحبتان بسان هلال
ز تیغ حادثه مجروح خاطر محزون‌مشبّک از ستم چرخ سینه چون غربال
جگر کباب ز جور سپهر بوقلمون‌دو دیده اشک‌فشان دم‌بدم سحاب مثال
نه مونسی که سرشکی ز دیده پاک کندنه همدمی که کنم پیش او بیان احوال
دل شکسته ز شادی هزار مرحله دورامید عافیت از چرخ بی‌مدار محال
در این معامله بودم که ناگه از سر لطف‌درآمد از در دل نیمشب خیال مثال
بتی که ماه فلک از غمش هلال شده‌مهی که مهر ز نورش نموده کسب کمال
فروغ مجلس رندان لاابالی عشق‌طراز مسند جاوید ملک حسن و جمال
بگریه گفتمش ای مونس شکسته‌دلان‌فروغ حسن تو باشد مصون ز بیم زوال
گل حیات من از جور چرخ پژمرده‌بدوش و گردن من زندگی است بار دوال
بغیر آیه یأس آیه دگر نایدبمصحف دل صدپاره گر گشایم فال
ز درد داغ ستم لمحه‌ای نیم فارغ‌ز سوز یاد وطن نیستم دمی خوشحال
بحال خویش فرومانده‌ام ز خوشحالی‌ندانم اینکه چه باشد بروزگار مآل
عنایتی کن و رحمی ز روی لطف بگوی‌که چیست چاره درد من ای پریشانحال
ص: 365 بخنده گفت که بس کن شکایت دوران‌هرآنچه کرده نصیبت قضا مرنج و منال
بر آستان رضا نه ز دل سر تسلیم‌بهرچه کرده خدا شو صبور و فارغ‌بال
برآر دست تضرع بر آستان کسی‌که هست باعث ایجاد و قبله آمال
شه سریر نبوت محمّد (ص) عربی‌محیط عالم دانش جهان فضل و کمال
گره ز غنچه خاطر گشود و با دل شاداز این مقال شدم غوطه‌ور ببحر خیال
بعون فضل الهی بلمحه‌ای گفتم‌قصیده‌ای که بود مطلعش بدین منوال
زهی که یافت رسالت ز ذاتت استقلال‌زهی رسیده نبوت ز نسبتت بکمال
اگر نه ذات تو بودی غرض ز فیض وجودوجود عالم و ما فیه بود امر محال
ترا خدا و از او هم جدا نمی‌دانم‌ز روی بیّنه گویم سخن نه روی جدال
چو هست ذات تو معلول و اوست علّت تام‌که انفکاک علّت و معلول هست امر محال
بود بقبضه حکم تو ... زهی شرافت قدر و زهی کمال جلال
اگر کند بخلاف مصالح تو مداربجز فساد نیاید ز جوهر فعّال
خورد مفرّح کافور صبح مادرِ دهرشود عقیم و نزاید ترا عدیل و مثال
ز فیض رایت عدل تو کرده اهل ستم‌درازدستی و پای فرار استبدال
حضیض صحن حریم تو اوج هفت‌اورنگ‌غبار درگه تو توتیای چشم غزال
برای رُفتن خاک در تو چاکروارقرار یافته روح الامین بصفّ نعال
بطوف درگه تو می‌شتافت شام و سحرحریم کعبه اگر می‌شدش به تن پر و بال
شدست ناصیه آفتاب زرد از آن‌چرا نگشته بساق حریم تو خلخال
ترازوایکه بدان قدر مهر تو سنجندسپهر کفّه او باشد و زمین مثقال
دلی که مهر و هوای تو اندر او باشدیقین که هست ز بیم عقاب فارغ‌بال
اگرچه نامه‌ام از معصیت پر است چه غم‌که هست مهر تو در روزنامه اعمال
بجای دیگر اگر اول التجاء کردم‌بدیدم آنچه نبیند کسی بخواب و خیال
کنون بدرگه تو روی التجاء دارم‌پذیر عذر مرا ای شه همایون‌فال
بطرف درگه تو بسته‌ام ز جان احرام‌گواه دارم و کافی است ایزد متعال
بخاک مقدمت افزون‌تر است شوق دلم‌ز اشتیاق دل عاشقان بحسن و جمال
ص: 366
باید اظهار تأسّف نمود که باقی این قصیده در آن جنگ دیده نمی‌شود و با وجود اشارتی که در آخر صفحه 99 به «بقیه آن در صفحه دیگر» شده گویا صفحه یا صفحات بعد از بین رفته و اشعاری از کلام «میرزا صفر» در صفحه بعد از آن قرار گرفته است.

والهی اردبیلی:

در کتاب دانشمندان آذربایجان از شاعری بنام والهی اردبیلی نام برده شده و این بیت بعنوان نمونه‌ای از اشعار وی درج گردیده است:
خدنگش می‌گذشت از سینه دل بگرفت پیکانش‌چو مهمانی که ناراضی رود گیرند دامانش

وفائی اردبیلی:

او نیز از جمله شعرائی است که مؤلف دانشمندان آذربایجان در کتاب خود نامش را ذکر کرده و بنقل از تحفه سامی او را از شعرائی دانسته است که نوپیدا شده‌اند. ولی کی و در چه تاریخ؟ معلوم نیست. بیت زیر مطلعی از یکی از اشعار اوست که بعنوان نمونه ثبت گشته است:
فدای سر و قدت جان من جوانی من‌مباد بی‌تو دمی عمر و زندگانی من

یعقوب اردبیلی:

شاعر بافضیلتی بوده و بچند زبان شعر می‌سروده است. بهمان اندازه که در ادب و شعر مهارت داشته در آداب سپاهیگری نیز برازنده بوده است. از حالات او خبری جز این مختصر در دست نیست مگر دو رباعی زیر، که در دو زبان، بعنوان نمونه اشعار وی نقل شده است:
یعقوبم و بیت الحزنی من بیله‌رم‌اول یوسف گل پیرهنی من بیله‌رم
ای غم نه بیلور مردم بی‌درد سنی‌گل‌گل که منی سن و سنی من بیله‌رم
رشته دستت بلا گلگون کریته‌تو بدستان هزاران خون کریته
در آئینه نظر کن تا بوینی‌که بینم زندگانی چون کریته
ص: 367

حاج میرزا یوسف مجتهد:

در جلد اول این کتاب، هنگامیکه از شادروان حاج میرزا محسن مجتهد سخن گفته‌ایم اشاره کرده‌ایم که وی 15 پسر داشت. برخی از آنان طریق تحصیل علوم دینی پیش گرفته بمقام اجتهاد رسیدند و بعضی از آنها در زمره دانشمندان بزرگ عهد خود درآمدند و شادروان حاج میرزا یوسف از مبرّزین آنهاست.
او بسال 1271 قمری در اردبیل تولد یافت. پس از تحصیل مقدمات، در سال 1295 که بعنوان مشایعت جنازه پدرش بنجف اشرف رفته بود از مراجعت باردبیل انصراف یافت و سرانجام در آنجا ماندگار شد و بکسب علم و دانش پرداخت. در سال 1300 درجه اجتهاد یافت و بر اثر هوش و تلاش از محضر علمای بزرگ مثل مرحوم آخوند ملّا کاظم خراسانی، حاج شیخ محمد تقی شیرازی، شیخ زین العابدین حائری مازندرانی، آقا شیخ علی یزدی و شیخ محمد خراسانی استفاده‌های شایانی کرد و اجازات علمی دریافت نمود. او آراسته بمراتب علمی و فضایل اخلاقی بود و عباراتی که اساتید مذکور در اجازات خود نسبت بوی بکار برده‌اند علّو مقام او را می‌رساند. مرحوم شیرازی مراجعت او را باردبیل باکراه پذیرفته نوشته است که «بقاء ایشان در این اماکن شریفه و اشتغال بتدریس الزم بود لیکن بجهت اهداء ناس و حفظ نوامیس مسلمین از مهالک، مانع از حرکت بآن صفحات نشدیم.»
اقامت او در اردبیل مقارن با دوران حکومت و اقتدار برادرش آقا میرزا علی اکبر بود ولی رفتار وی با او تفاوت زیادی داشت و متانت و وقار و حسن خلق و فضایل علمی و اخلاقی او همه را وادار باحترام و اکرام وی می‌نمود. او بار اول قریب هشت سال در اردبیل مانده و سپس بنجف برگشته است ولی تقریبا 28 سال بعد یعنی در سال 1332 قمری بار دیگر بزادگاهش آمده و تا سال 1339 در آنجا اقامت نموده است. بنابراین قسمت اعظم عمر خود را در نجف گذرانیده و سرانجام در 11 شعبان 1339 قمری دعوت حق را لبیّک گفته است.
در نهضت مشروطیّت ایران او از آن طرفداری می‌کرده و از این حیث از مشاوران بسیار نزدیک مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی بوده است.
ص: 368

سید یونس نجفی اردبیلی:

در سال 1293 هجری قمری در اردبیل بدنیا آمد. پدرش سید فتحعلی نیز از دانشمندان مورد احترام بود. او تحصیل را از دوران کودکی آغاز کرد و مقدمات و سطح را نزد پدر و دیگران آموخت. پانزده سال داشت که برای ادامه تحصیل بزنجان رفت و در مدت دو سال اقامت در آنجا از محضر مرحومین آخوند ملا قربانعلی و آخوند ملا سبز علی علوم نقلی و عقلی فراگرفت. آنگاه بنجف اشرف رفت و از مجالس درس آخوند ملا کاظم خراسانی و سید محمد کاظم یزدی بهره‌مند شد و بمقام اجتهاد رسید و خود از اساتید مبرّز حوزه گردید. پس از 36 سال اقامت در آنجا یعنی سال 1346 قمری بزادگاهش برگشت و پس از چندی عازم مشهد مقدس شد و زعیم علمی آن منطقه گردید. در واقعه مسجد گوهرشاد که در سال 1353 قمری اتفاق افتاد باردبیل تبعید شد. پس از وقایع شهریور 1320 مراجعت وی بمشهد بلامانع گشت و سید در سال 1364 قمری بار دیگر بدانجا بازگشت. مرگ او بسال 1377 هجری قمری در تهران اتفاق افتاد و جنازه‌اش با تجلیل کم‌نظیر بمشهد انتقال یافت و در مجاورت حرم حضرت رضا (ع) مدفون گردید.
مرد رشید و صریح اللهجه و بیباک بود و در علم و تقوی در زمان خود فرد اول بشمار می‌آمد. شاگردان بزرگی تربیت نمود و تألیفاتی نیز از خود باقی گذاشت که از جمله آنها دوره کامل فقه، صلوة المسافر، قاعده لا ضرر، رساله‌ای در ترتّب حاشیه بر عروة الوثقی، فروعات اجمالی، معتقدات القاصر در اصول عقاید، رساله عملیّه بنام وجیز المسائل که سه کتاب اخیر بطبع هم رسیده است.
ص: 369

سید یونس سید یونسی:

او در نیمه دوم حیات مرحوم حاج سید یونس نجفی زندگی می‌کرد و از اینجهت به سید یونس کوچک معروف بود.
خانواده وی از قریه کلخوران برخاسته پدرش شادروان «آقا میر محیی الدین» هم از علمای مورد احترام اردبیل بود.
سید یونس بسال 1320 هجری قمری در اردبیل بدنیا آمد. دوره تحصیلات مقدمات را در این شهر و در حضور پدر و مدرسین دیگر بپایان رسانید آنگاه عازم قم گشت و از محضر درس مرحوم شاه‌آبادی، حاج شیخ مهدی مازندرانی و میرزای همدانی استفاده نمود و در فقه و اصول نیز در حوزه درس مرحوم حجّت کوه‌کمری شرکت کرد و از شاگردان مبرز آنحوزه گردید. در سال 1370 هجری که مجتهد جامع الشرایطی شده بود بامر و اجازه مراجع علمی باردبیل بازگشت و اداره امور دینی حوزه را بدست گرفت.
او صرفنظر از مراتب علمی مرد نجیب و مهربانی بود و در رفع گرفتاریهای مردم تکاپوی زیادی می‌نمود. مدرسه ملّا ابراهیم را تعمیر کرد و مدرسه جنب مسجد آقا میرزا علی اکبر را که بصورت انباری درآمده بود از اداره آموزش و پرورش بازپس گرفته نوسازی و دایر نمود. کتابخانه‌ای برای طلاب علوم دینی بوجود آورد و از وجوهات شرعی که دریافت می‌کرد زندگی بالنسبه مرفهی برای آنان فراهم ساخت. آقای سید یونس که بنام خانوادگی سید یونسی شناخته می‌شد در 23 مرداد سال 1353 خورشیدی برابر 25 رجب 1394 بموت فجاه در اردبیل درگذشت و جنازه‌اش با تجلیل کامل بقم منتقل و در قبرستان شیخان بخاک سپرده شد.
اینها عده‌ای از دانشمندان این سرزمینند که نام آنان در کتابها آمده و یا یاد آنها در خاطرها باقی مانده است. شک نیست که همه دانشمندان و اندیشمندانی که در طول تاریخ بس طولانی اردبیل از این خطه برخاسته‌اند در این تعداد خلاصه نمی‌شوند و علما و شخصیتهای علمی ارزنده‌ای هم بوده‌اند که گذشت ایام یا حوادث روزگار آثار آنها را بتاراج داده و نامشانرا از صفحات تاریخ زدوده است یا هرآینه برای نگارنده امکان و حوصله مراجعه بمآخذ بیشتر فراهم نگشته و این وظیفه بر عهده پویندگان جوان در نسل معاصر اردبیل یا نسلهای آینده آن واگذار شده است.
ص: 370
آنچه درخور توجه است اینست که در ایام حیات این بزرگان، علم و دانش زمان معطوف بمسائل دینی و ادبی و بعبارت دیگر همان مطالبی بوده است که آنان در راه تحصیل آن کوشیده و یاد و اثری از خود باقی گذاشته‌اند و طبیعی است که با توسعه علوم ریاضی و تجربی و پیدایش دانش کیهانی و ... اردبیل در نسلهای جدید خود دانشمندان بزرگواری در آن رشته‌ها نیز بجامعه بشریت تقدیم خواهد کرد و بدینسان بر افتخارات تاریخی خود خواهد افزود.
این فصل را با عکس زیر که در آن جمعی از وعاظ نیمقرن اخیر اردبیل دیده می‌شوند بپایان می‌رسانیم.
از چپ براست: «ردیف اول: امام جماعت مسجد قره‌دگنک، حاج میر فاضل، شیخ العلماء صدوقی، دانشمند گرانقدر آیة الحق حاج میرزا احمد فقیه، پیشنماز مسجد سلطان‌آباد، شناخته نشد.»
«ردیف دوم: ملا مصطفی واعظ، آقا میر درویش واعظ، حاج ملا لطیف مجد الواعظین، ملا یعقوب قطب الواعظین، حاج شیخ حسن امین الواعظین، آقا شیخ حمید مسائلی.»
ص: 371